گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
سوره النساء [ 4]: آیه 92
اشاره







وَ ما کانَ لِمُؤمِن أَن یَقتُلَ مُؤمِناً إِلاّ خَطَأً وَ مَن قَتَلَ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤمِنَۀٍ وَ دِیَۀٌ مُسَلَّمَۀٌ إِلی أَهلِه إِلاّ أَن یَصَّدَّقُوا فَإِن کانَ مِن قَومٍ
عَدُوٍّ لَکُم وَ هُوَ مُؤمِن فَتَحرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤمِنَۀٍ وَ إِن کانَ مِن قَوم بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق فَدِیَۀٌ مُسَلَّمَۀٌ إِلی أَهلِه وَ تَحرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤمِنَۀٍ فَمَن لَم یَجِد
508- فَصِیام شَهرَین مُتَتابِعَین تَوبَۀً مِنَ اللّه وَ کانَ اللّه عَلِیماً حَکِیماً [ 92 ] -قرآن- 1
ترجمه
و نباشد از براي مؤمنی که بکشد مؤمنی را مگر بخطا و کسیکه کشت مؤمنی را بخطا پس بر او است آزاد کردن بنده مؤمنی و
خونبهاي تسلیم کرده شده بکسانش مگر آنکه صدقه بدهند پس اگر باشد از جماعتیکه دشمنند مر شما را و او مؤمن بوده است پس
بر او است از آد کردن بنده مؤمنی و اگر باشد از جماعتیکه میان شما و میان آنها پیمان است پس بر او است خونبهاي تسلیم کرده
شده بکسانش و آزاد کردن بنده مؤمنی پس کسیکه نیابد پس بر او است روزه دو ماه پی در پی براي قبول توبه از خدا و باشد خدا
داناي درست کردار
صفحه 203 از 656
تفسیر
. نباید از مؤمنی قتل مؤمنی سر زند مگر آنکه از روي خطا باشد مانند آنکه نداند اسلام او را چنانچه بروایت مجمع از حضرت باقر
[ع] اینکه عمل از عیاش بن ابی ربیعه مخزومی سر زد و مقصود از ذکر اینکه استثناء نه آنستکه باید خطا سر زند از مؤمن بلکه
مقصود آنستکه قتل بناحق بقدري قبیح است که هیچ امري مجوّز آن نمیشود و هیچ عذري براي آن مسموع نیست مگر خطا که
عذر عقلی است و شاید اشاره باین معنی باشد آنکه قمی ره فرموده در تفسیر الا خطا یعنی و نه خطاء و کسیکه بکشد مؤمنی را
بدون قصد پس باید یک بنده آزاد نماید که از اهل ایمان باشد و دیه قتل را بورثه مقتول بدهد مگر آنکه ورثه مقتول دیه را بقاتل
ببخشند و اینکه تعبیر بصدقه شده است براي ترغیب بآنست که بدانند اینکه در حکم صدقه دادن است و فضیلت دارد و در حدیث
وارد شده است که هر معروفی صدقه است و عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که پرسیدند از آنحضرت از خطائی که در
آن دیه و کفاره است آیا در موردي است که شخص بزند کسی را نه بقصد کشتن فرمودند بلی پرسیدند اگر تیر انداخت بقصد
چیزي و اصابت کرد بکسی چگونه است فرمودند اینکه خطائی است که شکی در آن نیست و بر او کفاره و دیه است و اگر مقتول
مسلمان بین جماعتی باشد که آنها کافر حربی باشند و قاتل نداند او مسلمان است دیه ندارد فقط باید یک بنده آزاد نماید چنانچه
عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت نموده و شاید اینکه حکم بملاحظه آن باشد که چون در دار الحرب بوده ظاهرا مهدور الدم
بوده و قاتل هم که اسلامش را نمیدانسته پس بکلی معذور بوده و شاید بملاحظه آن باشد که کسانش کافر باشند و دیه مسلمان
مانند ارتش بکافر نمیرسد و اگر مقتول از قومی باشد [ صفحه 101 ] که آنها کافر باشند ولی میان آنها با مسلمانان معاهده بر ترك
تعرّض از یکدیگر شده باشد پس باید دیه بوارثش بدهد و بنده را نیز آزاد نماید تا کفاره قتلش باشد چنانچه در مجمع از حضرت
صادق [ع] نقل نموده است و اگر بنده مؤمن نداشته باشد و نتواند تهیّه نماید پس باید دو ماه متوالی روزه بگیرد تا توبه او قبول شود
و خداوند دانا است بحال او که عمدا کشته یا خطا و متمکن است از عتق یا نه و احکامش از روي حکمت و مصلحت است و در
کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که اگر در ماه اول افطار نمود یا مریض شد باید روزه را از سر بگیرد و اگر در ماه دوم
عذري برایش روي داد قضاي آنچه را فوت شده بجا آورد و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 93
اشاره
154- وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُه جَهَنَّم خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللّه عَلَیه وَ لَعَنَه وَ أَعَدَّ لَه عَذاباً عَظِیماً [ 93 ] -قرآن- 1
ترجمه
و کسیکه بکشد مؤمنی را از روي عمد پس جزاي او دوزخ است جاودانی در آن و خشم کند خدا بر او و لعنت کند او را و مهیا
فرماید براي او عذابی بزرگ
تفسیر
. گفتهاند مقیس بن صبابۀ کنانی برادر خود را در محلّه بنی نجّ ار کشته یافت و صورت حال بعرض رسالت پناهی رساند و
آنحضرت زبیر بن عیاش فهري را نزد آنها با او روانه نمود که در صورتی که قاتل را بشناسند تسلیم نمایند و الا دیه مقتول را اداء
صفحه 204 از 656
نمایند آنها چون قاتل را نمیشناختند دیه را که صد شتر بود تقدیم نمودند و اینکه امر بطبع مقیس گران آمد که دیه برادر خود را
بگیرد و قصاص ننماید و شیطان او را وسوسه نمود تا آنکه زبیر را با سنگی غفلۀ کشت و یکی از شترها را سوار شد ما بقی را
بجانب مکه سوق داد و اینکه آیه در باره او نازل شد و پیغمبر [ص] امان را از او در حل و حرم مرتفع فرمود و در موقع فتح مکه در
وقتی که باستار کعبه معلق بود کشته شد و در اینکه مقام اشکال واضحی است که در محل خود ثابت شده است که شیعیان مخلّد
در آتش نمیباشند با آنکه ظاهر آیه خلود قاتل متعمّد است اگر چه شیعه اثنی عشري باشد و جواب از اشکال بنظر حقیر بسه وجه
ممکن است اوّل آنکه ظاهر آیه استحقاق قاتل است باین عمل عذاب دائم را ولی در باب وعید اختیار وفا با خداوند است اگر
خواسته باشد بر حسب استحقاق بنده عمل میفرماید و اگر خواسته باشد باقتضاء کرم خود عفو میفرماید و در باب شیعیان بادله
دیگري عفو ثابت شده است بلی [ صفحه 102 ] اگر در اینکه مقام میفرمود عذاب دائم مینمایم منافات با عفو داشت چنانچه در باب
خلود کفار تحقیق شد و شاید اشاره باین جواب باشد آنچه در معانی در تفسیر فجزائه جهنم خالدا فیها از امام صادق [ع] نقل نموده
که فرمود اگر مجازات کند او را دوم آنکه وصف عنوانی وقتی مورد حکم شود ظاهر است در مدخلّیت حیثیت عنوان در حکم مثلا
اگر بگویند اکرام کن عالم را ظاهر است در آنکه براي علمش واجب الاکرام شده همچنین وقتی بگویند کسی که مؤمنی را بکشد
مخلّد در آتش است مناسب است با آنکه براي ایمانش او را کشته باشد و کسیکه بکشد کسی را براي ایمانش البته کافر است و
جزاء او خلود در آتش است چنانچه در کافی و معانی و عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که کسیکه بکشد مؤمنی را براي
دینش پس آن متعمدي است که خداوند در کتاب خود جزاي او را معلوم فرموده و اگر براي عداوت شخصیّه بین دو نفر باشد
اینکه آن متعمد نیست و نیز در کافی و عیاشی از آنحضرت نقل شده است که اگر قتل مؤمن متعمّد مؤمنی را براي ایمانش باشد
توبه ندارد و اگر براي خشم یا امري از امور دنیوي باشد توبه او آنست که حاضر شود براي قصاص و اگر ندانند او قاتل است باید
برود نزد ورثه مقتول پس اقرار بقتل نماید اگر آنها عفو از قصاص نمودند دیه بآنها بدهد و بنده آزاد کند و دو ماه متوالی روزه
بگیرد و شصت مسکین اطعام نماید تا خداوند توبه او را قبول فرماید حقیر عرض میکنم اینکه فرموده است توبه ندارد شاید اشاره
باشد بآنکه کافر و واجب القتل است و با حال کفر توبه از معصیت معنی ندارد بلی ممکن است توبه از کفر نماید و مسلمان شود و
در اینصورت توبهاش قبول است پس اینکه روایت هم مؤید اینکه جواب است و نیز از آنحضرت روایت شده است که همیشه مؤمن
از دین خود در وسعت است مادامیکه خون ناحق نکرده باشد حقیر عرض میکنم جهت واقع شدن در مضیقه آنستکه باید ورثه
مقتول یا عفو کنند یا قصاص تا توبه او قبول شود و کسیکه میخواهد دین خود را حفظ کند بعد از چنین عمل باید حاضر براي کشته
شدن بخواري شود لذا فرمودهاند موفق بتوبه نمیشود چون کم کسی است که تا ایندرجه دین دار باشد و اگر باشد تا ایندرجه شقی
نمیشود که عمدا مؤمنی را بکشد وجه سوم آنکه مراد از خلود معنی عرفی آن باشد که مدت مدید است نه معنی حقیقی آن که
دوام است و الفاظ محمولند بر معانی عرفیّه نه حقیقیه و استعمال خلود در اینکه معنی شایع است و ادله داله [ صفحه 103 ] بر عدم
خلود شیعیان مبیّن مراد است و انصاف آنستکه وجه دوم اقرب بتحقیق و اوفق بروایات و اسلم از اشکال و احسن وجوه است و خیر
الامور اوسطها و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 94
اشاره
. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَ رَبتُم فِی سَبِیل اللّه فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَن أَلقی إِلَیکُم السَّلامَ لَستَ مُؤمِناً تَبتَغُونَ عَرَضَ الحَیاةِ الدُّنیا فَعِندَ اللّهِ
345- مَغانِم کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنتُم مِن قَبل فَمَن اللّه عَلَیکُم فَتَبَیَّنُوا إِن اللّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً [ 94 ] -قرآن- 1
صفحه 205 از 656
ترجمه
اي کسانیکه ایمان آوردید چون سفر کنید در راه خدا پس تفتیش کنید و مگوئید بکسیکه القا کند بشما سلام را نیستی مؤمن طلب
میکنید متاع زندگانی دنیا را پس نزد خدا است غنیمتهاي بسیار همچنین بودید شما از پیش پس منّت گذارد خدا بر شما پس تفتیش
کنید همانا باشد خدا بآنچه میکنید آگاه.
تفسیر
. قمی ره فرموده چون پیغمبر [ص] از غزوه خیبر مراجعت فرمود اسامۀ بن زید را با جماعتی مأمور فرمود بدعوت جمعی از یهود
باسلام که آنها در یکی از نواحی فدك منزل داشتند و چون بحوالی یکی از قراء رسیدند مرداس بن نهیک فدکی از ورود عسکر
پیغمبر [ص] مطلع شد اهل و مال خود را جمعآوري نموده و بکوهی پناه برد و رو بلشکر اسلام نمود و گفت اشهد ان لا اله الا اللّه و
اشهد ان محمدا رسول اللّه اسامه اعتنائی بقول او ننمود و با نیزه او را بکشت و چون بخدمت پیغمبر [ص] مراجعت نمود و قضیه را
بعرض رسانید حضرت در جواب فرمود آیا قلب او را پاره کردي که بدانی اسلام در آن نیست یا آنکه نه آنچه بزبان گفت قبول
کردي و نه آنچه در دل داشت دانستی پس اسامه قسم یاد کرد که نکشد بعد از آن کسی را که اداء شهادتین نماید و او در جنگها
از امیر المؤمنین [ع] تخلف نمود و اینکه آیه در شأن او نازل شده است حقیر عرض میکنم اینکه نتیجه طلب متاع دنیا است که اسامه
با آن سوابقش در اسلام و ادراك صحبت پیغمبر [ص] براي طمع به مال کسیکه اظهار اسلام نموده با آنکه مکلف بحمل بر صحت
بود حمل بر فساد نمود و عمدا او را کشت و عذاب دائم را بنص آیه شریفه خریداري کرد و با آنکه امیر المؤمنین [ع] را امام
مفترض الطاعه میدانست با اعداء او پیوست لا بد آنوقت هم همان حب خبیث دنیا عذري براي او تراشیده بود پس هر وقت در
حکمی مردد شدي که یکطرف آن نفع دنیوي داشت بدان که شیطان وسوسه مینماید و میخواهد آنطرف را در نظرت راجح قرار
دهد گول مخور و طرف دیگر را ترجیح [ صفحه 104 ] ده و بدان عذري که منشأ آن حب دنیا باشد مقبول حضرت احدیت نیست و
در روایت اهل سنّت وارد است که مرداس علاوه بر اداء شهادتین السلام علیکم هم گفته بود و اینکه مؤید قرائت مشهور است که
کلمه السلام با الف باشد که به تحیت اسلام تفسیر شده اگر چه السلم بدون الف نیز قرائت شده است و عیاشی اینکه قرائت را نسبت
بحضرت صادق [ع] داده و بر هر دو تقدیر معنی حقیقی آن تسلیم و انقیاد است و اینکه قرائت مؤیّد روایت قمی است و خلاصه
ظاهر آیه شریفه آنستکه وقتی در راه خدا بسفر جهاد میروید تفحص کنید و تمیز دهید بین کافر و مسلمان حقیقی و ظاهري و بدون
تفتیش و تحقیق بمجرد گمان آنکه اسلام کسی حقیقی نیست او را نکشید و بکسیکه اداء کلمه شهادتین نمود که امان اسلام است
یا بشما سلام کرد که تحیت اسلام است و ظاهر است در آنکه دین شما را قبول کرده نگوئید مؤمن نیستی و تکفیر نکنید و او را
نکشید و حمل نکنید اینکه اظهار او را بر آنکه براي ترس یا سایر اغراض دنیوي است و بدانید که حب مال دنیا شما را وادار باین
عمل شیطانی نموده که در چنین امر مهمی بعجله اقدام نمودید با آنکه اگر غنیمت خواسته باشید نزد خداوند غنائم بیشمار است که
اگر عجله نکنید بشما میرسد در دنیا و آخرت و بینیاز میکند شما را از اینکه اعمال ناشایسته شما هم در اولیکه قبول اسلام نمودید
همینطور بودید معلوم نبود که اسلام شما از صمیم قلب است یا آنکه ظاهري است و براي اغراض دنیوي قبول اسلام کردید لکن
خداوند منت گذارد بر شما و اسلام شما را بمجرد اظهار قبول نمود و دماء و اموال شما را محفوظ داشت تا ثابت شدید در اسلام و
عقائد خود را تکمیل نمودید و موفق بطاعات و عبادات شدید پس شما هم با کسانیکه جدید الاسلامند همین سلوك را نمائید و
براي تأکید اخیرا فرموده که تحقیق کنید و تا ثابت نشود خلاف اظهار آنها با آنها ستیزه ننمائید همانا خداوند با خبر است از اعمال
شما که بدون تحقیق و تأمل است یا با اندیشه و تفحّص و براي اغراض دنیوي است یا سرعت در امر خیر و هر عمل و نیّتی را مطابق
صفحه 206 از 656
[ آن جزاي خیر و شر خواهد داد و اللّه اعلم. [ صفحه 105
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 95
اشاره
لا یَستَوِي القاعِدُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ المُجاهِدُونَ فِی سَبِیل اللّه بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فَضَّلَ اللّه المُجاهِدِینَ بِأَموالِهِم وَ
338- أَنفُسِهِم عَلَی القاعِدِینَ دَرَجَۀً وَ کُ  لا وَعَدَ اللّه الحُسنی وَ فَضَّلَ اللّه المُجاهِدِینَ عَلَی القاعِدِینَ أَجراً عَظِیماً [ 95 ] -قرآن- 1
ترجمه
برابر نیستند بازنشستهگان از مؤمنان غیر صاحبان گزند و جهاد کنندگان در راه خدا به مالهاي خودشان و جانهاي خودشان فضیلت
داد خدا جهاد کنندگان را به مالهاي خودشان و جانهاي خودشان بر بازنشستهگان بمرتبه و همه را وعده داد خدا به نیکی و فضیلت
داد خدا جهاد کنندگان را بر بازنشستهگان بمزدي بزرگ.
تفسیر
. در مجمع نقل نموده که نازل شده است در باره کعب بن مالک از بنی سلمه و مرارة بن ربیع از بنی عمرو بن عوف و هلال بن امیّه
از بنی واقف که تخلف نمودند از پیغمبر [ص] در جنگ تبوك و خداوند معذور داشته است صاحبان ضرر را و او عبد اللّه بن امّ
مکتوم است و فرموده است روایت نموده است او را ابو حمزه ثمالی در تفسیرش و در عوالی روایت نموده است از زید بن ثابت که
در آیه استثناء غیر اولی الضرر نبود إبن ام مکتوم کور بود آمد در حضور پیغمبر با آنکه گریه میکرد عرض کرد یا رسول اللّه
چگونه است حال کسیکه استطاعت جهاد نداشته باشد ناگهان آثار وحی ثانیا بر حضرت روي داد پس بحال آمد و فرمود قرائت
کن غیر اولی الضرر و من ملحق نمودم آنرا حقیر عرض میکنم شان نزول مخصّص نیست پس حکم اختصاص بابن امّ مکتوم یا کور
ندارد هر کس مریض یا مضطر یا عاجز باشد مستثنی است و آیه دلالت بر افضلیت مجاهدین از اینکه قبیل اشخاص ندارد چون اینها
داخل در هیچ یک از دو طرف تفضیل نیستند نه آنکه دلالت بر مساوات آنها با مجاهدین داشته باشد چنانچه در نفحات استظهار
فرموده و قاعدین بدون عذر هم دو دستهاند یکدسته کسانی هستند که با حاجت اسلام بقیام آنها قعود نمودند که آنها را متخلفین از
جهاد گویند نه قاعدین و وعده احسان شامل حال آنها نیست دسته دیگر کسانی هستند که بواسطه وجود من به الکفایه و عدم
حاجت بقیام آنها قعود نمودهاند آنها البته بواسطه حسن فطرت و خلوص نیت و حضور در مقام طاعت مورد حسن خاتمت و مشمول
وعده احسانند لکن کاري نکردهاند که مستحق اجر عظیم باشند و هم رتبه با مجاهدین گردند که جان و مال خودشان را در راه
خدا بذل نمودهاند و اینها هم دو دستهاند یکدسته کسانی هستند که مصلحت اسلام در قعود آنها بوده که حافظ ثغور و مدبّر امور
مسلمین باشند و بامر والی اسلام قعود نمودهاند با آنکه کمال حضور و شوق را بجهاد داشتهاند مانند امیر المؤمنین [ع] چنانچه از [
صفحه 106 ] پیغمبر [ص] در جوامع نقل شده است که در شأن آنها فرمود باقی گذاردید شما در مدینه کسانی را که نپیمودید راهی
را و نه قطع کردید منزلیرا مگر آنکه آنها با شما بودند بلکه ممکن است گفته شود که اطلاق قاعد بر اینکه جماعت نمیشود زیرا که
اینها قائم بامرند خواه وقوف باشد خواه حرکت و از دو طرف تفضیل خارجند دسته دیگر کسانی هستند که مخیر بودند بین قیام و
قعود براي وجود عدّه کافی و آنها قعود را اختیار نمودند که قدر متیقن از قاعدین آنانند و مفضل علیهم میباشند قطعا بدرجه و مرتبه
صفحه 207 از 656
و تفاوت درجات و مراتب بر حسب احوال قاعد و مجاهد و جهت قعود و جهاد و حدّ جدّیت و سعی در مجاهدت و خلوص نیّت
است بلکه بنظر حقیر بعدد اشخاص مجاهدین و قاعدین خواهد بود و اجر عظیم مخصوص بمجاهدین است و معلوم است که جهت
فضیلت و اجر جهاد است که بر ترك آن مترتب نیست و مقصود بیان حال مجاهد و قاعد از غیر جهت جهاد و قعود نیست زیرا که
ممکن است قاعدي بجهات دیگري افضل از مجاهدي باشد پس موردي از براي تمسک باین آیه بر افضلیت شخص مجاهدي بر
قاعدي نمیماند زیرا منظور تفضیل جهاد بر قعود است نه مجاهد بر قاعد بعنوان شخصی و براي اثبات افضلیت امیر المؤمنین [ع]
حاجت باین تشبثات نیست که پیغمبر [ص] را العیاذ باللّه جزء قاعدین شمرد با آنکه سلطان مجاهدین بوده و در غزوات پیش قدم و
فرمان فرماي لشگر اولی بصدق اسم مجاهد است از افراد و اللّه الهادي الی سبیل الرشاد و شاید نکته تکرار لفظ مجاهدین و قاعدین
در آیه همین باشد که علاوه بر آنکه علت ثبوت فضل و مزیّت اجر در کلام معلوم گردد دلالتش بر جهت فضل و اجر و القاء
جهات شخصیّه اتم باشد و از آنچه بیان شد مواقع نظر در نفحات و صافی بر ارباب ذوق و سلیقه مکشوف خواهد شد و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 96
اشاره
80- دَرَجات مِنه وَ مَغفِرَةً وَ رَحمَۀً وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً [ 96 ] -قرآن- 1
ترجمه
مرتبهها است از او و آمرزش و رحمت و باشد خدا آمرزنده مهربان
تفسیر
. از آیه قبل معلوم شد فضیلت و مزیّت مجاهدین بر قاعدین بدرجه و اجر عظیم است و در اینکه آیه بیان فرموده که امتیاز بیک
درجه نیست بلکه بدرجات عدیده است که مراتب قرب الهی است و اجر عظیم رحمت و مغفرت است که شامل حال شهداء و
مجاهدین میشود بر حسب مراتب اعمال و نیّات آنها که در آیه قبل اشاره بآن شد البته ضربت امیر المؤمنین [ع] را در روز خندق که
افضل از عبادت جن و انس است بنص [ صفحه 107 ] پیغمبر [ص] بروایت مشهوره بین عامّه و خاصّه نمیتوان قیاس بسایر مجاهدات
نمود و در مجمع روایت نموده است که خداوند تعالی فضیلت داد مجاهدین را بر قاعدین بهفتاد درجه که بین هر دو درجه بقدر
سیر اسب خوب تندرو در مدت هفتاد فصل پائیز فاصله است و خداوند آمرزنده و مهربانست اگر احیانا از مجاهدي خلل و فتوري
روي دهد بکرم خود میبخشد و برحمت خود او را واصل میفرماید.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 97
اشاره
إِن الَّذِینَ تَوَفّاهُم المَلائِکَۀُ ظالِمِی أَنفُسِهِم قالُوا فِیمَ کُنتُم قالُوا کُنّا مُستَضعَفِینَ فِی الَأرض قالُوا أَ لَم تَکُن أَرضُ اللّه واسِعَۀً فَتُهاجِرُوا فِیها
250- فَأُولئِکَ مَأواهُم جَهَنَّم وَ ساءَت مَصِیراً [ 97 ] -قرآن- 1
صفحه 208 از 656
ترجمه
همانا آنانکه میراندند آنها را ملائکه با آنکه ستمکاران بودند بر خودهاشان گفتند در چه حال بودید گفتند بودیم ضعیفان در زمین
گفتند آیا نبود زمین خدا فراخ پس هجرت میکردید در آن پس آنگروه جایگاهشان دوزخ است و بد بازگشتی است.
تفسیر
. صیغه توفی محتمل است ماضی باشد و محتمل است مضارع باشد و یک تاء حذف شده باشد و بنظر حقیر ماضویت ارجح است و
در احتجاج از امیر المؤمنین [ع] روایت شده است که از آنحضرت سؤال نمودند از قول خداوند تعالی اللّه یتوفّی الانفس حین موتها
و آیه دیگر قل یتوفّیکم ملک الموت و آیه دیگر توفّته رسلنا و اینکه آیه که یک جا فعل نسبت بخدا داده شده و یک جا نسبت
بملک الموت و جاي دیگر نسبت بفرستاده شدگان و اینجا نسبت به ملائکه جواب فرمودند که خداوند اجل و اعظم از آن است که
مباشرت اینکه امور را بخودي خود بنماید و فعل فرستاده شدگان و ملائکه او فعل او است چون آنها بامر او کار میکنند پس اختیار
فرمود از ملائکه رسل و سفرائی را بین خود و خلق خود چنانچه فرموده اللّه یصطفی من الملائکه رسلا و من النّاس پس کسیکه اهل
طاعت باشد متولّی قبض روح او ملائکه رحمتند و کسیکه اهل معصیت باشد متصدي قبض روح او ملائکه نقمتند و از براي ملک
الموت اعوانی است از ملائکه رحمت و نقمت که آنها بامر او کار میکنند و فعل آنها فعل ملک الموت است و هر چه میکنند
منسوب باو است چنانچه فعل ملک الموت فعل خدا است چون او است که میمیراند نفوس را بدست هر کس بخواهد و عطا میکند
و منع میفرماید و ثواب میدهد. [ صفحه 108 ] میکند بدست هر کس بخواهد و کار امناء او کار او است چنانچه فرموده است و ما
تشاءون الا ان یشاء اللّه و در فقیه از حضرت صادق [ع] قریب باین مضمون را نقل نموده بعلاوه آنکه ارواحیرا که ملائکه قبض
نمودند ملک الموت از آنها قبض مینماید و با ارواحی که خود قبض نموده تسلیم خداوند مینماید و در توحید از امیر المؤمنین [ع]
روایت نموده که در جواب اینکه مسئله فرمودند که خداوند تعالی تدبیر میفرماید امور را بهر گونه که میخواهد و موکل میفرماید از
خلق خود هر کس را که بخواهد بهر چیز که میخواهد اما ملک الموت را خداوند موکل فرموده بکسان مخصوصی که خواسته
است و رسولان خود از جنس ملائکه را موکل فرموده مخصوصا بکسانیکه خواسته است از خلق خود و ملائکهئیرا که نامبرده است
موکل قرار داده است بعدّه مخصوصی که خواسته است از خلق خود خداوند تعالی بمشیت تدبیر امور میفرماید و هر علمی را
نمیشود از براي هر کس تفسیر کرد چون بعضی از مردم قوي و بعضی ضعیفند و بعضی طاقت حمل آن علم را دارند و بعضی
ندارند مگر آنکس که خداوند آسان نموده است براي او حمل آن علم را و اعانت نموده است باو از خواص اولیاء خود همانا کافی
است براي تو آنکه بدانی خداوند محیی و ممیت است و او میمیراند مردم را بدست هر کس که بخواهد از خلق خود از ملائکه و
غیر آنها حقیر عرض میکنم از فرمایش امام [ع] معلوم میشود که اینکه مسئله هم از اسرار علم الهی است و نباید بیان نمود چنانچه از
کلام فیض ره هم استفاده میشود با وجود اینکه نمیدانم چرا خودشان بیان نمودهاند آنچه بنظر حقیر میرسد آنستکه اینکه یک معناي
عرفی متداول است که هر مملکتی که سلطان و مدبر اموري دارد کار تمام کارمندان او از وزیر و حاکم و مباشر منسوب بپادشاه
است و هر وقت هر موجودي از طرف خداوند مأمور میشود روح خود را بما فوق خود تسلیم نماید آن مافوق که اینکه مأموریت
قبض را پیدا کرده هم رسول است هم ملک الموت و همه آنها رسل و ملائکهاند و مافوق همه اولی باسم ملک الموت است که
مافوق آن ذات اقدس الهی است بنابر اینکه صحیح است گفته شود خدا متوّفی است صحیح است گفته شود ملک الموت صحیح
است گفته شود رسل و ملائکه چنانچه صحیح است گفته شود اینکه حکم شاه است و اینکه حکم وزیر و حاکم است لذا بنظر حقیر
مسئله خیلی واضح است و مورد اشکال نیست اگر چه لطفا بیان فرمودهاند بلی آنچه از اسرار است آنستکه چه دسته مأمور قبض [
صفحه 209 از 656
صفحه 109 ] روح چه دسته هستند و اللّه اعلم در هر حال ملائکه بکسانیکه در مکه مانده بودند از مسلمین با آنکه استطاعت داشتند
که مهاجرت نمایند گفتند در حال نزع روح براي توبیخ و تقریر آنها در چه حال بودید شما از امر دینتان آیا بوظائف دینی خودتان
عمل نمودید یا خیر جواب گفتند ما مقهور کفار بودیم نمیتوانستیم در مملکت خودمان از ترس آنها بوظائف دینی خودمان رفتار
نمائیم ملائکه گفتند آیا زمین خدا وسعت نداشت چرا هجرت ننمودید از بلدیکه در آنجا نمیتوانستید قیام بوظائف دینی خود و
اعلاء کلمه حق نمائید چنانچه پیغمبر [ص] و سایر مسلمانان بمدینه و حبشه مهاجرت نمودند و اعلاء کلمه حق و عمل بوظایف دینی
خودشان کردند و در مجمع از حضرت باقر [ع] نقل نموده که آنها قیس بن فاکهه و حارث بن دمعه و قیس بن الولید و ابو العاص
بن منبه و علی بن امیّه بودند و قمی ره فرموده اینکه آیه نازل شده است در باره کسانیکه از جهاد با امیر المؤمنین [ع] کناره نمودند
که نه با آنحضرت بودند و نه با مخالفین آنحضرت و ملائکه در حال نزع بآنها گفتند در چه حال بودید جواب دادند ما مستضعف
بودیم ندانستیم حق با که است خدا فرمود آیا کتاب و دین خدا وسعت نداشت که نظر نمائید در آن و حق را بیابید و از حضرت
کاظم [ع] سؤال نمودند که ضعیفان کیانند جواب مرقوم فرمودند که ضعفاء آنانند که حجت براي آنها اقامه نشده است و نمیدانند
اختلاف را و وقتی که اختلاف را بدانند ضعیف نیستند و در نهج البلاغه است که اسم مستضعف اطلاق نمیشود بر کسی که حجت
به او رسیده است و بگوش شنیده و بدل جاي داده است فیض ره فرموده در آیه دلالت است بر وجوب هجرت از موضعیکه شخص
متمکن نیست در آنجا از اقامه دین خود و از پیغمبر [ص] روایت شده است که کسیکه فرار کند براي دین خود از زمینی بزمینی اگر
چه یک وجب باشد مستوجب بهشت میشود و رفیق ابراهیم [ع] و محمّد [ص] است بنظر حقیر مستضعف کسی است که ناتوان باشد
خواه در تحصیل و تحقیق حق خواه در عمل بآن خواه در اصول دین و مذهب باشد خواه در فروع خواه بواسطه کمی استعداد ذاتی
باشد خواه بواسطه عوارض و قواهر خارجی خلاصه آنکه جاهل قاصر که اسمی از اسلام و احکام آن بگوشش نرسیده یا اگر رسیده
متمکن از تحصیل حق و عمل بآن نبوده معذور است ولی اگر اسمی از اسلام شنیده باشد و متمکن از تحقیق حق شده باشد مثل
آنکه اقامه حجت براي او نموده باشند و او در [ صفحه 110 ] تفکر و تدقیق و تحقیق کوتاهی کرده باشد آنشخص جاهل مق ّ ص ر
است و معذور نیست همچنین در فروع اگر متمکن از عمل بآن باشد اگر چه موقوف بخروج از وطن و هجرت باشد لازم است
هجرت نماید اگر موجب عسر و حرج نباشد و اگر متمکن از عمل نباشد اگر چه بواسطه عدم تمکن از خروج و هجرت باشد معذور
است و اینکه آیه و آیه بعد متعرض حکم اینکه دو قسم است و البته شخص متمکن اگر چه تمکنش موقوف به هجرت و نظر باشد
در صورت ترك ظالم بنفس و جایگاهش جهنم است خواه ترك هجرت باشد خواه ترك نظر در کتاب و سنت و امر دین اعم است
از توحید و نبوّت و امامت و احکام بنابر اینکه اختلافی بین اقوال و روایات نیست و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 98
اشاره
125- إِلاَّ المُستَضعَفِینَ مِنَ الرِّجال وَ النِّساءِ وَ الوِلدان لا یَستَطِیعُونَ حِیلَۀً وَ لا یَهتَدُونَ سَبِیلًا [ 98 ] -قرآن- 1
ترجمه
مگر ناتوانان از مردان و زنان و کودکان که نتوانند چاره و نیابند راهی را.
تفسیر
صفحه 210 از 656
. از آیه قبل مستفاد شد که کسانیکه در بلد خود متمکن از قیام بوظائف دینی خودشان نیستند باید هجرت نمایند و معذور
نمیباشند در اینکه آیه خداوند استثنا فرموده است کسانیرا که متمکن از هجرت نیستند از مردان و زنان و کودکانیکه استطاعت زاد
و راحله سفر را ندارند و راه به بلدیکه در آن بتوانند قیام بوظائف خود نمایند نمیبرند و بنابر اینکه استثناء متصل است اگر چه فیض
ره فرموده استثناء منقطع است براي آنکه اینها داخل در کلمه موصول و ضمیر آن و اسم اشاره که کلمه اولئک باشد نیستند و از
بیان سابق معلوم شد که مستثنی منه مستفاد از آیه سابق است که غیر متمکن فعلی باشد که اگر متمکن از دفع عجز خود باشد
معذور نیست بلکه حقیقتا متمکن است و الا عاجز است و معذور چنانچه در کافی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که
مستضعف کسی است که استطاعت چاره ندارد که دفع نماید بآن از خود کفر را و نمییابد راهی را بسوي ایمان نه استطاعت دارد
ایمان را و نه کفر را مانند کودکان و مردان و زنانی که در عقل مانند کودکانند و نیز از آنحضرت روایت شده است که در جواب
سؤال از آنها فرمود زنان شما و اولاد شما پس فرمودند چه میگوئی در باره امّ ایمن همانا من شهادت میدهم که او اهل بهشت است
و باندازه شما معرفت نداشت و در معانی و [ صفحه 111 ] عیاشی از آنحضرت قریب به مضمون حدیث اول را نقل نموده و در آخر
حدیث ذکر فرموده که از آنها قلم مرفوع است و از حضرت صادق [ع] روایت شده است که آنها نه تمکن از کفر دارند و نه تمکن
از ایمان اینکه قبیل اشخاص داخل بهشت میشوند باعمال حسنه و باجتناب از محرمات الهی ولی بمقام و درجات ابرار نائل نمیشوند
و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که پرسیدند از آنحضرت که مستضعفین کیانند فرمود بلهاء و مثال زدند بزن و خادم
و اسیر و پیرمرد شکسته و صغیر خلاصه کسانیکه از خودشان نظري ندارند و بقول امیر خودشان عمل میکنند حقیر عرض میکنم
حال اینکه طبقه از مردم در علوم عقلیّه هم بیان شده است که در بهشت اعمال مخلد و از اصحاب یمین میباشند اگر موّفق بکارهاي
خوب شوند بر حسب فطرت یا تقلید امیر خودشان و اینکه معروف است که بیشتر اهل بهشت بلهاء هستند مراد اینکه طبقهاند که
خداوند تقصیرات آنها را که مستند بعجز از فهم و ادراك و قلت استعداد تحصیل یقین و عدم استطاعت تهیه اسباب توفیق بوده عفو
میفرماید چون خداوند ساتر عیوب بندگان و آمرزنده گناهان ایشان است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 99
اشاره
87- فَأُولئِکَ عَسَی اللّه أَن یَعفُوَ عَنهُم وَ کانَ اللّه عَفُ  وا غَفُوراً [ 99 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس آن جماعت امید است خدا که در گذرد از ایشان و باشد خدا در گذرنده آمرزنده
تفسیر
. حال اینکه جماعت در آیه قبل بیان شد که در بهشت اعمال مخلدند و اینکه بمقتضاي وسعت رحمت و سبقت آن بر غضب است
که خداوند بفضل و کرم خود با آنها رفتار میفرماید و الا آنها یا بواسطه عدم تمکن عملی ننمودهاند که استحقاق جزاي خیر داشته
باشند یا بواسطه عدم معرفت عمل آنها داراي شرط صحت و قبول نبوده با وجود اینکه چون قاصر بودند خداوند قلم عفو بر جرائم
آنها کشیده و آنها را داخل در بهشت نموده و در زمره اصحاب یمین محسوب فرموده است چنانچه با اطفال مسلمین هم همین
صفحه 211 از 656
معامله شده است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 100
اشاره
وَ مَن یُهاجِر فِی سَبِیل اللّه یَجِد فِی الَأرض مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَۀً وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِه مُهاجِراً إِلَی اللّه وَ رَسُولِه ثُم یُدرِکه المَوت فَقَد وَقَعَ
[ 260 [ صفحه 112 - أَجرُه عَلَی اللّه وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً [ 100 ] -قرآن- 1
ترجمه
و کسیکه هجرت نماید در راه خدا مییابد در زمین آسایش گاه بسیار و وسعت را و کسیکه بیرون آید از خانه خود که هجرت
کننده باشد بسوي خدا و پیغمبرش پس دریابد او را مرگ پس بتحقیق لازم شده است مزد او بر خدا و باشد خدا آمرزنده مهربان
تفسیر
. در مجمع از ابو حمزه ثمالی نقل نموده که چون آیه هجرت نازل شد مردي از مسلمانان که جندع یا جندب بن حمزه نام داشت و
در مکّه بود شنید و او مریض سخت بود به فرزندان خود گفت من راه مدینه را میدانم لذا از آنانکه در آیه استثناء شدهاند نیستم
میترسم بمیرم و اللّه یکشب در مکّه نمیمانم باید مرا به مدینه هجرت دهید فرزندانش او را در تخت روان گذارده به مدینه هجرت
دادند چون به منزل تنعیم رسیدند وفات یافت و اینکه آیه در شأن او نازل شد و عیاشی از محمّد بن ابی عمیر نقل نموده که زرارة
بن اعین پسر خود عبید اللّه را به مدینه فرستاد براي تحقیق امامت حضرت موسی بن جعفر [ع] و قبل از مراجعت پسرش وفات یافت
و چون اینکه خبر بحضرت رسید فرمود امیدوارم که زراره از مصادیق اینکه آیه باشد حقیر عرض میکنم معلوم میشود خروج از
بیت اعم است از مسافرت و طلب علم و معرفت بخدا و پیغمبر و امام و احکام آنها و کسیکه از محل خود حرکت نماید براي
تحصیل رضاي خدا و رسول بمنازل پر نعمت و راحت که موجب رغم انف شیطان و اعداء شود میرسد و در وسعت رزق و وسعت
دین زندگانی مینماید و اگر بمقصود رسد فنعم المطلوب و اگر در راه بمیرد بعهده خداوند است که همان اجریرا که در صورت
نیل بمقصود داشت باو عنایت فرماید تا معاندین نگویند رفت و به مقصود نرسید و بدانند که نتیجه مقصود را بدست آورده است و
اگر در اینکه امر هم قصور و فتوري براي او روي داده است چون خداوند غفور است و رحیم از او میگذرد و او را برحمت خود
واصل میفرماید انشاء اللّه تعالی بنابر اینکه کسیکه در سفر زیارت بمیرد نباید گفت سعادت نداشت و بمقصود نرسید بلکه
بمقتضاي اینکه آیه اجر زیارت براي او ثابت و در زمره زوار محسوب است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 101
اشاره
وَ إِذا ضَرَبتُم فِی الَأرض فَلَیسَ عَلَیکُم جُناح أَن تَقصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِن خِفتُم أَن یَفتِنَکُم الَّذِینَ کَفَرُوا إِن الکافِرِینَ کانُوا لَکُم عَدُ  وا مُبِیناً
198- 101 ] -قرآن- 1 ]
صفحه 212 از 656
ترجمه
و چون سیر نمائید در زمین پس نیست بر شما گناهی که کم نمائید از [ صفحه 113 ] نماز اگر بترسید که در فتنه افکنند شما را
آنانکه کافر شدند همانا کافران باشند مر شما را دشمنی آشکار
تفسیر
. چون از آیات قبل استفاده وجوب هجرت از دار الکفر بدار الاسلام شد و در مسافرت تصادف با دشمنان دین در صدر اسلام
مترقب بوده خداوند بطریق اجمال در اینکه آیه شریفه بیان حکم نماز مسافر و نماز خوف را فرموده باین بیان که چون مسافر و
رهسپار شدید و تصادف با کفار نمودید و ترسیدید که اگر نماز را تمام بخوانید از طرف آنها موجبات اختلال امر دین و دنیاي شما
فراهم شود گناهی بر شما نیست که در نمازتان تخفیفی دهید بلکه چون جان و مال و دین شما حفظش واجب است عقلا و شرعا و
کفار با شما دشمنند و پی فرصت میگردند که بشما آسیبی وارد نمایند باید در نماز تخفیف دهید تا از شرّ آنها محفوظ بمانید و
چون حضرات تصور میکردند که مقصود از هجرت قیام بوظائف دینی است و اگر در راه قصوري در نماز شود شاید در سفر نقض
غرض حاصل شود خداوند تصریح بنفی جناح فرموده تا موجب اطمینان آنها از اینجهت شود و در هجرت کوتاهی ننمایند و در
ذیل آیه هم اشاره بوجوب تحرّز از دشمن فرموده تا قرینه باشد بر آنکه تکلیف قصر است و اتمام روا نیست اینکه مستفاد از ظاهر
آیه شریفه است و اما آنچه از اخبار ائمه اطهار علیهم السلام استفاده میشود آنستکه سفر و خوف دشمن هر یک مستقلا سبب است
از براي قصر نماز و آن مخصوص بنماز چهار رکعتی است که دو رکعت آخر آن ساقط است و از براي هر یک از اینکه دو نماز
شرائط و آدابی است که فقهاء امامیّه متعرض شدهاند و آیه در مقام بیان آنها نیست بنابر اینکه نمیتوان گفت آیه ظاهرا در عدم
ثبوت قصر است در صورت وجود یکی از دو سبب زیرا اولا معلوم است آیه در مقام اجمال از حیث شرائط و موانع و کمیّت و
کیفیت قصر است و بیان را احاله به خاندان وحی و تنزیل نموده است ثانیا آنکه اینکه موقوف بر حجیّت مفهوم شرط و دلالت آن بر
علیّت منحصره است و در اصول ثابت نشده است ثالثا بر فرض دلالت مفهوم کلام آنستکه سیر در زمین مطلقا با عدم خوف از
دشمن موجب قصر نمیشود و اینکه منافی نیست با آنکه در صورت قصد مسافت هشت فرسخ و خروج از حد ترخّص و عدم قصد
اقامه عشره و غیرها از شرائط قصر حکم قصر ثابت باشد چنانچه منافی نیست با آنکه خوف از دشمن بدون سیر در زمین موجب
قصر شود بملاحظه آنکه غالبا تلاقی با دشمن در سفر [ صفحه 114 ] است و سیر در زمین براي تحقق غالبی موضوع خوف در آیه
ذکر شده است و شاید اشاره باین باشد روایت زراره از حضرت باقر [ع] که فرمود نماز خوف سزاوارتر است بقصر از نماز سفري
که در آن خوف نباشد یعنی حکم قصر در نماز خوف بهتر از آیه استفاده میشود زیرا قید آن غالبی است بخلاف قید سفر که غالب
در آن تلاقی با دشمن نیست و نمیتوان آن را القا نمود اگر چه فیض ره و سایر مفسرین خواستهاند اینکه قید را هم غالبی اخذ نمایند
بملاحظه صدر اسلام و باین وسیله از اشکال مفهوم شرط جواب بدهند ولی بنظر حقیر ناتمام است زیرا که حکم دائمی است و مقیّد
بزمان خاصّی نیست علاوه بر آنکه در صدر اسلام هم چنین نبوده که در اسفار غالبا تلاقی با دشمن نمایند بطوریکه موجب الغاء قید
در کلام شود لذا جواب باید بهمان وجوهیکه ذکر شد داده شود و از اینکه بیان مواقع نظر در کلام مفسرین از قبیل منهج و مجمع و
نفحات و غیرها بر ارباب فهم و سلیقه ظاهر خواهد شد انشاء اللّه تعالی و محتاج بتوضیح نمیباشد و ممکن است گفته شود مقصود
اصلی از آیه شریفه بیان حکم نماز خوف است و حکم مسافر از ظاهر آیه استفاده نمیشود و چون در آیه ذکر سیر در زمین و سفر
شده است و حکم مسافر مقصود تبعی بوده ائمه اطهار آنرا از باطن قرآن استفاده نموده و باین مناسبت در اینکه مقام بیان فرمودهاند
و فقهاء امامیه هم متابعت نموده استدلال بآیه شریفه براي قصر در سفر نمودهاند و شاید اشاره باین امر باشد روایتی که در فقیه و
صفحه 213 از 656
عیاشی از زراره و محمّد بن مسلم نقل نموده که ما از امام محمّد باقر [ع] سؤال نمودیم از کیفیت و کمیت نماز در سفر آنحضرت
صدر اینکه آیه را تلاوت فرمود و فرمود قصر در سفر واجب است مانند وجوب تمام در حضر ما گفتیم خدا فرموده گناهی ندارد
نفرموده قصر کنید تا واجب باشد حضرت آیه طواف یعنی سعی بین صفا و مروه را تلاوت نمود و فرمود که در آنجا هم فرموده
گناهی ندارد با آنکه طواف آندو واجب است چون خداوند در کتاب خود ذکر فرموده و پیغمبر [ص] بر طبق آن عمل فرموده هم
چنین است قصر در سفر که پیغمبر [ص] ملتزم بعمل بر آن بوده و خداوند هم در کتاب خود ذکر فرموده ما عرض کردیم پس
کسیکه در سفر چهار رکعت نماز بخواند باید اعاده کند حضرت فرمود اگر خوانده شده است براي او آیه تقصیر و تفسیر شده است
براي او باید اعاده کند و اگر خوانده نشده است براي او و معنی آن را ندانسته اعاده ندارد و تمام نمازهاي واجبی در سفر دو [
صفحه 115 ] رکعت است مگر مغرب که سه رکعت است و پیغمبر [ص] آن نماز را در سفر و حضر بحال خود واگذارده است
ملاحظه فرمائید چگونه امام براي وجوب قصر ابتداء تمسک بسیره مرضیه رسالت پناهی فرموده و بعدا بآیه شریفه و استفاده حکم را
موقوف بتفسیر و بیان مراد از قبل خاندان وحی و تنزیل فرموده است از اینجا معلوم میشود که حکم از ظاهر آیه استفاده نمیشود لذا
محتاج بتفسیر است اگر چه ممکن است حمل شود بر استفاده وجوب از نفی جناح ولی انصاف آنستکه آن از ذیل آیه استفاده
میشود چنانچه بیان شد و از سیره مستمره نبوي بر قصر بدست میآید چنانچه امام [ع] تمسک فرمود پس آنچه باید به مدد تفسیر و
بیان مبیّنین مفهوم شود همان حکم قصر در سفر است چه امنیت باشد چه خوف که باید نماز را شکسته خواند و اینکه معنی از ظاهر
آیه استفاده نمیشود و از برکت وجود ائمه اطهار به ما رسیده است و انصاف آنستکه اینکه تحقیق اگر چه با ظواهر کلام فقها و
مفسرین انطباق ندارد با آنکه بعضی از آنها در اینکه مقام از بیچارگی تشبّث به نسخ و تقدیر نمودهاند ولی با ظاهر آیه منطبق و
خالی از هر خلل و اشکال است و از غنائم اینکه کتاب بشمار میرود بگیر و غنیمت بدار و اللّه اعلم بمراده.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 102
اشاره
وَ إِذا کُنتَ فِیهِم فَأَقَمتَ لَهُم الصَّلاةَ فَلتَقُم طائِفَۀٌ مِنهُم مَعَکَ وَ لیَأخُذُوا أَسلِحَتَهُم فَإِذا سَجَدُوا فَلیَکُونُوا مِن وَرائِکُم وَ لتَأت طائِفَۀٌ أُخري
لَم یُصَلُّوا فَلیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لیَأخُذُوا حِذرَهُم وَ أَسلِحَتَهُم وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَو تَغفُلُونَ عَن أَسلِحَتِکُم وَ أَمتِعَتِکُم فَیَمِیلُونَ عَلَیکُم مَیلَۀً واحِدَةً
وَ لا جُناحَ عَلَیکُم إِن کانَ بِکُم أَذيً مِن مَطَرٍ أَو کُنتُم مَرضی أَن تَ َ ض عُوا أَسلِحَتَکُم وَ خُ ذُوا حِ ذرَکُم إِن اللّهَ أَعَدَّ لِلکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً
570- 102 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
و چون باشی تو در میان ایشان پس بر پا داري نماز را پس باید بایستند دسته از ایشان با تو و باید در برگیرند سلاحهاي خودشان را
پس چون سجده نمودند پس باید بوده باشند از پشت سر شما و باید که بیایند دسته دیگري که نماز نگذاردهاند پس نماز گذارند با
تو و باید که داشته باشند پاس خودشان و سلاحهاي خودشان را دوست دارند آنانکه کافر شدند که غفلت نمائید شما از سلاحها و
متاعهاي خودتان پس حمله کنند بر شما حمله یکمرتبه و نیست گناهی بر شما اگر باشد براي شما آزاري از باران یا باشید بیماران
آنکه بنهید سلاحهاي خودتان را و داشته باشید پاس خودتان را همانا خدا [ صفحه 116 ] مهیّا کرده از براي کافران عذابی خوار
کننده.
صفحه 214 از 656
تفسیر
. در اینکه آیه شریفه خداوند بیان کیفیت نماز خوف را فرموده باین ترتیب که چون پیغمبر [ص] در بین مسلمین باشد یا امام عادل
باید مسلمانان دو دسته شوند یک دسته از آنها اقتدا نمایند بامام با آنکه اسلحه خود را در برداشته باشند و دسته دیگر مواظب آنها و
دشمن باشند و اگر دشمن در غیر جهت قبله باشد باید در حال سجود نماز گذاران اینها در پشت سرشان که مواجه با دشمن باشد
قیام بوظیفه حراست نمایند تا امام براي رکعت دوم قیام نماید و چون امام قیام نمود آن دسته باید نماز را فرادي تا امام مشغول قرائت
است مخففا تمام نمایند و بجاي دسته دیگر که اشتغال بحراست داشتند قیام کنند و آنها براي رکعت دوم امام حاضر و اقتدا نمایند و
امام پس از تشهد قدري منتظر شود تا رکعت دوم آنها تمام شود و سلام نماز را بدهد و در هر حال باید اسلحه خود را در برداشته
باشند و از دشمن در حذر باشند که مبادا دشمن مواظب باشد و همینقدر که بهبیند مسلمانان از اسلحه و امتعه خود کناره کردند
ناگهان بر آنها حمله نماید و آنها بفوریّت نتوانند باسلحه و امتعه خود دست یابند مگر در صورتی که بواسطه یاران یا مرض حمل
سلاح بر آنها دشوار باشد که جائز است اسلحه خود را بگذارند ولی باز باید مواظب دشمن باشند و تصور ننمایند که اینکه همه
احتیاط و مراعات دشمن براي قدرت و شوکت آنها است بلکه خداوند عذابی براي آنها مهیّا نموده است که موجب خواري و ذلت
آنها است در دنیا و آخرت اینکه خلاصه مستفاد از ظاهر آیه شریفه و روایات است اگر چه از بعضی روایات استفاده میشود که
انتظار امام براي تمام شدن نماز دسته دوم لازم نیست او سلام نماز خود را میدهد و آنها هم بعدا نماز خودشان را فرادي تمام
میکنند در هر حال نماز مغرب هم بهمین منوال است نهایت آنکه جائز است دسته اول بعد از دو سجده رکعت اول قصد فرادي
نمایند و دسته دوم دو رکعت از جماعت را ادراك نمایند و جائز است اینکه معامله را دسته اول در رکعت دوم کنند و دسته دوم
یک رکعت را ادراك نمایند و قسم اول اولی است و در صورت شدّت بهر قسم ممکن است نماز میخوانند پیاده و سواره جماعت
و فرادي بجانب قبله و منحرف از آن با اشاره براي رکوع و سجود و بدون آن باکتفاء بتکبیر و تسبیحات اربعه و تشهد و سلام
چنانچه فقهاء رضوان اللّه علیهم متعرض شدهاند و اینکه آیه هم از شواهد بیان حقیر است در آیه [ صفحه 117 ] قبل زیرا که فقط
متعرض کیفیت نماز خوف است و اگر ترتیب آیات حجت باشد قرینه است بر آنکه مقصود اصلی از آیه قبل بیان لزوم قصر در نماز
خوف است و الا باید اشاره هم بحکم قصر در سفر شده باشد تامل لازم است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 103
اشاره
فَإِذا قَ َ ض یتُم الصَّلاةَ فَاذکُرُوا اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُم فَإِذَا اطمَأنَنتُم فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ إِن الصَّلاةَ کانَت عَلَی المُؤمِنِینَ کِتاباً مَوقُوتاً
199- 103 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
پس چون بجا آوردید نماز را پس یاد کنید خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوهاي خودتان پس چون آرامش پیدا کردید پس بر پا
دارید نماز را همانا نماز بوده است بر گروندگان واجبی در اوقاتی.
تفسیر
صفحه 215 از 656
. یکی از بهترین مواقع از براي ذکر خداوند و دعا و توسل بذیل عنایت الهی براي حوائج دنیا و آخرت مخصوصا نصرت اسلام و
غلبه بر دشمن بعد از فراغت از نماز است که آن بمنزله پیش کش و تحفه است از بنده در بارگاه الهی که البته اگر قبول درگاه
احدیت شده باشد دعایش باجابت نزدیک است و اینکه فرق ندارد که شخص ایستاده باشد یا نشسته یا یک پهلو خوابیده باشد
خصوص اگر مریض یا مجروح باشد در هر حال موقعیت دارد و سرّ استحباب مؤکّد تعقیبات نماز همین است چنانچه مفاد صدر آیه
است و مفاد ذیل آیه آنستکه چون باوطان خود مراجعت نمودید پس تمام کنید نمازیرا که مأذون بودید در قصر و تخفیف آن در
حال سفر و خوف و مراعات کنید حدود آنرا یا بنابر تحقیق سابق چون مطمئن شدید از تعرض دشمن پس بر پا دارید نماز را
بنحویکه مأمور بودید پیش از خوف همانا نماز بر اهل ایمان واجب است در اوقات معیّنی که نباید از آن اوقات خارج شود و تقدیم
و تاخیرش جائز نیست و در اینکه مقام دو روایت از حضرت باقر [ع] و حضرت صادق [ع] در کافی نقل نموده که بنظر حقیر مستفاد
از آندو آنستکه مراد از توقیت آن نیست که اگر احیانا کلّا ام بعضا در خارج وقت واقع شود خالی از مصلحت است بلکه مراد
آنستکه حتما باید بجا آورد در وقت و الا در خارج وقت بهر نحو ممکن است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 104
اشاره
- [ وَ لا تَهِنُوا فِی ابتِغاءِ القَوم إِن تَکُونُوا تَألَمُونَ فَإِنَّهُم یَألَمُونَ کَما تَألَمُونَ وَ تَرجُونَ مِنَ اللّه ما لا یَرجُونَ وَ کانَ اللّه عَلِیماً حَکِیماً [ 104
189- قرآن- 1
ترجمه
و سستی مکنید در طلب آن جماعت اگر هستید که تالم دارید پس همانا آنان [ صفحه 118 ] در الم میباشند چنانچه شما در المید و
امید دارید شما از خدا آنچه را که امید ندارند آنها و باشد خدا داناي درست کردار
تفسیر
. خلاصه ظاهر آیه شریفه آنستکه در تعقیب دشمن کوتاهی نکنید اگر چه در الم و زحمت سفر و جراحت جنگ باشید زیرا که
آنها هم مانند شما خسته و متألم و مجروحند پس قوه شما نسبت بآنها تفاوتی نکرده و نباید از فتح و ظفر بر آنها در صورت خستگی
و جراحت مأیوس باشید بلکه شما اولی از آنها در ثبات قدم هستید زیرا که از طرف خداوند بشما وعده فتح و ظفر داده شده است و
بآنها داده نشده و شما امید بهشت دارید و آنها ندارند با وصف اینکه در طلب شما کوتاهی ننمودند و تا توانستند ثبات قدم بخرج
دادند و خداوند عالم بمصالح شما است و اوامرش از روي حکمت است که شما را به تعقیب کفار و ثبات قدم در دین و نصرت
اسلام امر میفرماید و قمی ره فرموده که چون حضرت ختمی مرتبت از جنگ احد مراجعت فرمود و داخل مدینه شد جبرئیل نازل
شد و عرض کرد یا محمّد خدا امر فرموده است که کفار را تعقیب فرمائی و با تو بیرون نیاید مگر کسیکه در جنگ مجروح شده و
پیغمبر [ص] امر فرمود که منادي ندا کرد که از مهاجر و انصار هر کس مجروح است باید بیرون آید و هر کس سالم است باید در
مدینه بماند و اصحاب اطاعت نموده ضماد بر جراحات خودشان میگذاردند و حرکت میکردند پس اینکه آیه نازل شد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 105
صفحه 216 از 656
اشاره
134- إِنّا أَنزَلنا إِلَیکَ الکِتابَ بِالحَق لِتَحکُمَ بَینَ النّاس بِما أَراكَ اللّه وَ لا تَکُن لِلخائِنِینَ خَصِیماً [ 105 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا ما فرستادیم بسوي تو کتابرا براستی تا حکم کنی میان مردم بآنچه شناساند ترا خدا و مباش براي خیانت کاران دشمنی کننده
تفسیر
. قمی ره فرموده که بشیر و مبشر و بشر سه برادر بودند از منافقین انصار و از خانه عموي قتادة بن نعمان سرقتی نمودند و او بحضرت
ختمی مرتبت از آنها شکایت نمود و آنها منکر شده لبید بن سهل را که مرد مؤمنی بود باین عمل متهم نمودند و او کاملا از خود
دفاع کرد و آنها از او صرف نظر نمودند و متوسل بیکی از اقوام خودشان که اسید بن عروه بود شدند و او مرد حرّاف بلیغی بود
بخدمت حضرت رسول [ص] شتافت و آنها را تبرئه نمود و حضرت قتادة را مورد عتاب قرار داد و مؤاخذه فرمود که چرا آنها را
متّهم ساختی [ صفحه 119 ] و قتاده از اینکه معنی غمناك شد بطوري که آرزوي مرگ کرد و عمّش او را دلداري داد و اینکه آیه و
آیات بعد نازل گردید و در مجمع قریب باین معنی را نقل نموده و فرموده کنیه بشر ابو طعمه بود و شعر میگفت در هجو اصحاب
پیغمبر و نسبت بغیر میداد و در جوامع روایت نموده است که ابو طعمۀ بن ابیرق زرهی از قتادة بن النعمان دزدید و نزد مرد یهودي
پنهان کرد و آن زره را از منزل آن یهودي بیرون آوردند و او گفت ابو طعمه نزد من امانت گذارده پس پسران ابیرق شرفیاب
خدمت حضرت رسول شدند و تقاضا نمودند که از برادر آنها دفاع فرماید و عرض کردند اگر اینکه لطف را نفرمائی برادر ما رسوا
و هلاك میگردد و یهودي تبرئه میشود حضرت خواست با آنها مساعدت نماید اینکه آیه نازل شد و عامّه هم قریب باین مضمون
را با اضافاتی روایت نمودهاند و خلاصه ظاهر آیه شریفه آنستکه ما قرآن را براستی و درستی بتو نازل نمودیم تا حکم نمائی میان
مردم بر طبق حق و واقع و بطوریکه خداوند بتو ارائه داده نه بملاحظه اشخاص و مباش براي خاطر دفاع از جانب خیانتکاران
مخاصمه کننده با کسانیکه برائت از گناه دارند و در کافی از امام صادق [ع] روایت نموده که قسم بخدا تفویض نفرمود خداوند
اینکه امر را باحدي از بندگان خود مگر به پیغمبر [ص] و به ائمه [ع] و اینکه آیه را تلاوت فرمود و فرمود اینکه جاري است در
اوصیاء و در احتجاج از آنحضرت روایت نموده که بابو حنیفه فرمود گمان میکنی تو صاحب راي میباشی با آنکه راي از پیغمبر
[ص] صواب بود و از غیر او خطاء چون خدا فرموده حکم کن بین مردم بآنچه ارائه داد تو را خدا و نفرمود اینکه را از براي غیر او
حقیر عرض میکنم شاید مقصود امام [ع] آن باشد که حکم موقوف است بارائه الهی و از براي غیر پیغمبر و امام صورتپذیر نیست
مگر با مراجعه بکتاب خدا و سنت پیغمبر و اخبار ائمه علیهم السلام.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 106
اشاره
65- وَ استَغفِرِ اللّهَ إِن اللّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً [ 106 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 217 از 656
و آمرزش خواه از خدا همانا خدا باشد آمرزنده مهربان
تفسیر
. بناء پیغمبر [ص] بر مداراي با منافقان و ملاحظه از آنها بود براي تقویت اسلام تا زمانی که خداوند اشاره بر خلاف آن نماید و
بنظر حقیر اینکه یکی از اسرار بین حبیب و محبوب بود که کسی اطلاع نداشت لذا هر وقت یکی از اینکه اتفاقات روي میداد
کوتهنظران تصور مینمودند پیغمبر [ص] العیاذ باللّه خطائی نموده و خداوند او را متنبّه [ صفحه 120 ] ساخته چنانچه از شان نزول آیه
قبل بنظر میرسد و در موضوع تنصیص بولایت امیر المؤمنین [ع] تا سه مرتبه از جانب خداوند تاکید نشد پیغمبر [ص] اظهار نفرمود و
در چنین موقعی مناسب است پیغمبر [ص] طلب مغفرت کند از خداوند در انظار مردم تا آنها هم تاسّی نموده در مقام خطا و لغزش
استغفار کنند و استنکاف و استکبار ننمایند با آنکه طلب مغفرت از خداوند ملازم با گناه نیست زیرا که بنده هر قدر در مقام
عبودیت حاضر باشد باز حق ربوبیّت زیادتر از آنست و محتاج بگذشت الهی است و خطورات قلبیه تحت اختیار نیست و از روایت
جوامع استفاده میشود که مساعدت پیغمبر [ص] با آنها صرف عزم بود اگر چه بنظر حقیر واقع عزم هم نبوده بلکه مصلحت در
اظهار عزم بوده و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 107
اشاره
117- وَ لا تُجادِل عَن الَّذِینَ یَختانُونَ أَنفُسَهُم إِن اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ خَوّاناً أَثِیماً [ 107 ] -قرآن- 1
ترجمه
و مدافعه مکن از طرف آنانکه خیانت میکنند با خودهاشان همانا خدا دوست ندارد خیانتکار گناهکار را
تفسیر
. اشاره بهمان قضیّه سابق الذکر است در دو آیه قبل و از معصیت تعبیر بخیانت شده چنانچه غالبا تعبیر از آن بظلم شده است چون
واقعا معصیت ظلم بنفس و خیانت بامانت الهی است که جوهر عقلانی باشد چون روح را کدر و تیره مینماید و مانع از ترقی و نیل
آن بمدارج عالیه است و خداوند دوست ندارد کسی را که بسیار خیانت کار است و اصرار بمعصیت دارد و منهمک در گناه است
و خیانت بنفس مانند ظلم بآن از اشدّ انواع خیانت و ظلم است و قبح آن اظهر از خیانت و ظلم بغیر است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 108
اشاره
- یَستَخفُونَ مِنَ النّاس وَ لا یَستَخفُونَ مِنَ اللّه وَ هُوَ مَعَهُم إِذ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرضی مِنَ القَول وَ کانَ اللّه بِما یَعمَلُونَ مُحِیطاً [ 108 ] -قرآن- 1
172
صفحه 218 از 656
ترجمه
پنهان میدارند از مردم و پنهان نمیدارند از خدا و او با آنها است وقتی که در شب تدبیر مینمایند آنچه را نمیپسندد از گفتار و باشد
خدا بآنچه میکنند احاطه دارنده
تفسیر
. اشاره دیگر بقضیّه سابقه و طعن دیگري است بر منافقان که از خدا حیا نمیکنند و ترس ندارند ولی از بنده حیا میکنند و ترس
دارند در صورتی که خداوند احق و اولی است که از او حیا کنند و بترسند چون عظمت و قدرت او فوق هر عظمت و قدرتی [
صفحه 121 ] است و همه جا حاضر است و جدائی از خلق ندارد بلکه با آنها معیّت دارد و شبها که با یکدیگر مجتمع میشوند و
تدبیر و تزویر مینمایند که فردا چه بگویند و چه بکنند و چگونه مردم را متهم نمایند خداوند بر تمام اعضاء وجود و اعمال آنها
احاطه دارد و هیچ امري بر او پوشیده و مخفی نخواهد ماند و در چند روایت معتبر با اوّلی و دومی و ابو عبید جراح تطبیق شده
است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 109
اشاره
154- ها أَنتُم هؤُلاءِ جادَلتُم عَنهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا فَمَن یُجادِل اللّهَ عَنهُم یَومَ القِیامَۀِ أَم مَن یَکُون عَلَیهِم وَکِیلًا [ 109 ] -قرآن- 1
ترجمه
هان شما آنگروهید که مدافعه نمودید از آنها در زندگانی دنیا پس کیست که محاجّه نماید با خدا از قبل آنها در روز قیامت یا
کیست که باشد بر ایشان کار گذار.
تفسیر
. شخص عاقل باید از کسی طرفداري و حمایت نماید که بتواند تا آخر از او نگهداري نماید نه آنکه چند روزي بیش نباشد و
بالاخره خودش و او رسوا شوند مانند قوم بشیر که بروایت قمی ره خواستند از او و برادرانش حمایت نمایند و اینکه آیه و آیه قبل
نازل شد و منصرف شدند و اگر هم منصرف نمیشدند و مدافعه مینمودند در روز قیامت نمیتوانستند از عذاب الهی جلوگیري کنند و
در مقابل خداوند حجتی براي آنها اقامه نمایند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 110
اشاره
108- وَ مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَه ثُم یَستَغفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُوراً رَحِیماً [ 110 ] -قرآن- 1
صفحه 219 از 656
ترجمه
و کسیکه بجا آورد کار بدي را یا ستم کند بر خود پس طلب آمرزش کند از خدا مییابد خدا را آمرزنده مهربان.
تفسیر
. گفتهاند کسیکه در باره غیر بدي کند یا بر خود ظلم نماید پس از آن توبه کند خداوند چون آمرزنده و مهربانست توبه او را
میپذیرد مانند بشیر و برادرانش که مرتکب سرقت و تهمت شدند اگر توبه مینمودند و از خدا طلب مغفرت میکردند خداوند از
تقصیر آنها میگذشت و بنظر حقیر تردید باعتبار تغایر مفهومی است و الا هر عمل بدي ظلم بنفس است و تعدد عنوان براي تأکید
ردع است و باین جهت جابرش فقط استغفار شده است و اگر مراد از عمل سوء ظلم بغیر بود تحصیل رضاي غیر هم در آیه مناسب
[ بود ذکر شود و اللّه اعلم. [ صفحه 122
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 111
اشاره
99- وَ مَن یَکسِب إِثماً فَإِنَّما یَکسِبُه عَلی نَفسِه وَ کانَ اللّه عَلِیماً حَکِیماً [ 111 ] -قرآن- 1
ترجمه
و کسیکه تحصیل میکند گناهی را پس جز اینکه نیست که تحصیل میکند آنرا بر ضرر خود و باشد خدا داناي درست کردار.
تفسیر
. هر گناهی را که شخص بسوء اختیار خود کسب و تحصیل نماید ضررش عائد خودش میشود در دنیا و آخرت بکسان دیگر
مربوط نیست و بخدا هم زیانی وارد نمیشود و خداوند عالم است بافعال بندگان و بر طبق عدل و حکمت با آنها رفتار مینماید و
مجازات میکند اینکه آیه هم مؤید تحقیق حقیر است در آیه قبل که هر گناهی ظلم به نفس است و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 112
اشاره
116- وَ مَن یَکسِب خَطِیئَۀً أَو إِثماً ثُم یَرم بِه بَرِیئاً فَقَدِ احتَمَلَ بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً [ 112 ] -قرآن- 1
ترجمه
و کسیکه بجا آورد خطایا گناهی را پس نسبت دهد بآن بیگناهی را پس بتحقیق تحمّل نموده است بهتان و گناه آشکاري را.
تفسیر
صفحه 220 از 656
. گفتهاند خطا گناهی است که از روي عمد نباشد و اثم گناهی است که از روي عمد باشد و کسیکه مرتکب یکی از آندو شود و
براي تبرئه خود نسبت بغیر دهد که ساحت آن منزه باشد متحمل گناه آشکاري شده است که آن بهتان است و قبحش نزد هر عاقلی
واضح است و معصیتش از دروغ و غیبت بیشتر و بزرگی گناهش بهتآور است مانند بشیر و برادرانش که خودشان مرتکب سرقت
شدند و نسبت به لبید یا یهودي دادند و بنظر حقیر خطا و گناه تغایر مفهومی ذاتی دارند هر عملی که در آن تخطی از حق و عدول
از صواب شود باین اعتبار خطا است و اگر خلاف وظیفه بنده در مقام مولی باشد باین اعتبار گناه است پس تغایر جنسی مفهومی
اعتباري است و اتحاد اتفاقی خارجی حقیقی است و تردید باعتبار تعدد عنوان است که براي مزید ارتداع و تأکید ردع و ارشاد و
تنبیه مذکور و معنون شده است و مؤید اینکه معنی آنستکه بهر دو نسبت کسب داده شده است با آنکه نسبت کسب بعمل سهو
مناسب نیست و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 113
اشاره
وَ لَو لا فَضل اللّه عَلَیکَ وَ رَحمَتُه لَهَمَّت طائِفَۀٌ مِنهُم أَن یُضِ لُّوكَ وَ ما یُضِ لُّونَ إِلاّ أَنفُسَ هُم وَ ما یَضُرُّونَکَ مِن شَیءٍ وَ أَنزَلَ اللّه عَلَیکَ
297- الکِتابَ وَ الحِکمَۀَ وَ عَلَّمَکَ ما لَم تَکُن تَعلَم وَ کانَ فَضل اللّه عَلَیکَ عَظِیماً [ 113 ] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر نبود فضل خداوند بر تو و رحمت او هر آینه قصد کرده بودند [ صفحه 123 ] گروهی از ایشان که گمراه کنند ترا و ضرر
نمیرسانند بتو هیچ چیز و فرستاد خدا بر تو کتاب و حکمت را و تعلیم نمود ترا آنچه را که نبودي که بدانی و بود فضل خدا بر تو
بزرگ.
تفسیر
. قوم بشیر که در ذیل آیه انا انزلنا الیک بدو طریق اشاره بآنها شد اهتمام داشتند که پیغمبر [ص] را وادار نمایند بحمایت از سارق یا
باز دارند آنحضرت را از حکم بحق با آنکه میدانستند قضیه را ولی خداوند بفضل و رحمت خود نبی اکرم را بطریق وحی آگهی
داد و آنها نتوانستند بمقصود خود نائل شوند و وبال و خسران اینکه عمل دامنگیر خودشان شد که در دنیا رسوا و در آخرت بعذاب
الهی دچار شدند بلی کسیرا که خداوند حافظ و ناصر و معین باشد کسی نمیتواند باو ضرري برساند و اگر در خاطر مبارك
خطوري از حمایت آنها شده باشد یا در خارج مدارائی با آنها فرموده باشد بر طبق تکلیف و قواعد ظاهري بوده که گناه آنها ثابت
نشده بود و آنحضرت مأمور باظهار اسرار خفیّه نبود نه براي میل بحمایت و جانب داري از آنها بدون مرجّح ظاهري و واقعی ولی
فضل خداوند در باره آنحضرت بزرگ بود و علاوه بر تعلیم کتاب و حکمت علم باسرار خفیّه و بواطن امور باو کرامت فرموده بود
و در اینجا مأمور باظهار شد تا نبوتش ثابت و طرفداریش از حق مدلل گردد و همه بدانند که در مقام حکم بحق کافر و مسلمان
خودي و بیگانه مخالف و مؤالف در نزد او یکسان است و او معصوم است از خطا بعصمت الهی در واقع و ظاهر و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 114
صفحه 221 از 656
اشاره
لا خَیرَ فِی کَثِیرٍ مِن نَجواهُم إِلاّ مَن أَمَرَ بِصَدَقَۀٍ أَو مَعرُوف أَو إِصلاح بَینَ النّاس وَ مَن یَفعَل ذلِکَ ابتِغاءَ مَرضات اللّه فَسَوفَ نُؤتِیه أَجراً
198- عَظِیماً [ 114 ] -قرآن- 1
ترجمه
نیست خیري در بسیاري از رازگوئی ایشان مگر کسیکه امر کند بصدقه یا کار شایسته یا اصلاح میان مردم و کسیکه بجا آورد اینکه
را براي طلب خوشنودي خدا پس زود باشد که دهیم او را مزدي بزرگ
تفسیر
. نجوي و رازگوئی و پی گوشی صحبت کردن مردم غالبا بیثمر بلکه م ّ ض ر است و اسباب بدگمانی و تزلزل و دلسردي دوستان
میشود و خلاف صفا و مروّت و مودّت است و اینکه عمل بالذات خیري در آن نیست مگر امر راجحی موجب شود که نجوي
بواسطه آن داراي خیر شود و آن احسان بخلق خدا است که یا تهیه وسائل صدقه دادن [ صفحه 124 ] بمستحق است یا وادار نمودن
مردم است بکاریکه حسن عقلی یا شرعی داشته باشد یا رفع کدورت بین برادران دینی و ایجاد مودت میان آنها است و بعبارت
دیگر یا ایصال نفع مادّي است به برادران دینی یا ایصال نفع معنوي یا دفع ضرر است از آنها و کسیکه چنین نجوائی نماید نه بقصد
ربا و سمعه و سایر اغراض دنیوي بلکه براي رضاي خدا خداوند در آخرت باو اجر عظیم عنایت خواهد فرمود و در کافی و عیاشی
و قمی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که مراد بمعروف قرض است و بنظر حقیر از باب مثال بمناسبت صدقه بیان فرمودهاند و قمّی
از آنحضرت نقل فرموده که خداوند در قرآن کید نمودن را واجب فرموده پرسیدند که چگونه است کید کردن فرمود آنستکه روي
تو گشادهتر باشد از روي برادر مؤمنت پس با او کید کنی و اینکه آیه را تلاوت فرمودند حقیر عرض میکنم چون خوشروئی با مردم
هم احسانی است و آن بقدري مطلوب خدا است که نجوي را با آنکه بالذات داراي خیر نیست داراي خیر و موجب اجر عظیم
نموده و آن بحسب مقامات مختلف است گاهی واجب میشود مثل آنکه مقدمه ارشاد و هدایت شود و در منهج در نقل اینکه
حدیث لفظا و معنی اشتباه عجیبی شده است و نیز قمی از حضرت امیر المؤمنین [ع] در ذیل اینکه آیه نقل فرموده که خداوند واجب
فرموده است بر شما زکوة جاه را چنانچه واجب فرموده است بر شما زکوة مال را و در منهج بر معنی حدیث اضافه فرموده که زکوة
جاه اظهار بشاشت و خوشروئی است براي همه مردمان با آنکه اینکه اضافه در حدیث نیست و بنظر حقیر زکوة جاه سعی در حوائج
مردم است و در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که کلام بر سه قسم است راست و دروغ و اصلاح بین مردم و اصلاح را
تفسیر فرموده که از کسی سخنی در باره کسی بشنوي و مخالفت با هواي نفس خود کنی و بطرف بگوئی که فلانی در باره تو چنین
و چنان مدح و ثنا نمود بر خلاف آنچه شنیدي از او حقیر عرض میکنم اینکه در روایت اصلاح قسیم راست و دروغ شده است
براي آنستکه اگر چه دروغ است ولی مانند راست مطلوب است بلکه از راست بهتر است بلکه راست در چنین موردي مبغوض است
و در خصال از آنحضرت نقل نموده است که پیغمبر [ص] فرمود در سه مورد دروغ مستحسن است کید در جنگ و وعده بزن و
[ اصلاح میان مردم. [ صفحه 125
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 115
اشاره
صفحه 222 از 656
اشاره
- وَ مَن یُشاقِق الرَّسُولَ مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَه الهُدي وَ یَتَّبِع غَیرَ سَبِیل المُؤمِنِینَ نُوَلِّه ما تَوَلّی وَ نُصلِه جَهَنَّمَ وَ ساءَت مَصِ یراً [ 115 ] -قرآن- 1
181
ترجمه
و کسیکه مخالفت کند پیغمبر را بعد از آنکه آشکار شد براي او هدایت و پیروي کند غیر راه اهل ایمان را اختیار دهیم او را در
آنچه اختیار کرده است و داخل میکنیم او را در دوزخ و بدست آنجاي بازگشت.
تفسیر
. قمی ره از حضرت باقر [ع] روایت نموده که بشیر بعد از نزول آیات سابقه کافر شد و بمشرکین مکه پیوست و چنانچه سابقا اشاره
شد آیه و لو لا فضل اللّه علیک در باره قوم او و اینکه آیه در باره خود او نازل شد و خلاصه ظاهر آیه آنستکه کسیکه مخالفت کند
با پیغمبر [ص] بعد از آنکه حق براي او ظاهر گشت و پیروي کند غیر راه حق و دین اسلام را که اهل ایمان پیروي نمودهاند واگذار
مینمائیم ما باو اختیار آن ملکی را که اختیار نموده است که کفر و ضلالت است خلاصه آنکه اختیار او را بخودش واگذار مینمائیم
و کمک نمیکنیم با او در نیل بدرجات رفیعه و احتراز از عواقب و خیمه و در نتیجه داخل مینمائیم او را در جهنم و عذاب دائم که
بدترین عواقب و منازل است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 116
اشاره
149- إِن اللّهَ لا یَغفِرُ أَن یُشرَكَ بِه وَ یَغفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشاءُ وَ مَن یُشرِك بِاللّه فَقَد ضَل ضَلالًا بَعِیداً [ 116 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا خدا نمیآمرزد آنکه شرك آورده شود باو و میآمرزد آنچه کمتر از اینکه است از براي هر کس میخواهد و هر که شرك
آورد بخدا پس بتحقیق گمراه شد گمراهی دوري.
تفسیر
. در اوائل اینکه سوره بیان شد و در اینکه مقام بنظر حقیر براي تطبیق با بشیر ذکر شده است و معلوم است که شرك بخدا گمراهی
است که در نهایت بعد از حق است و بعضی تکرار آیه را براي تأکید دانستهاند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 117
اشاره
صفحه 223 از 656
90- إِن یَدعُونَ مِن دُونِه إِلاّ إِناثاً وَ إِن یَدعُونَ إِلاّ شَیطاناً مَرِیداً [ 117 ] -قرآن- 1
ترجمه
نمیخوانند از سواي او مگر اناث را و نمیخوانند مگر شیطان سرکش را.
تفسیر
. گفتهاند معمول اعراب در زمان جاهلیت آن بوده که هر قبیله براي خودشان بتی و معبودي اختیار مینمودند و در نام آن بت علامت
تانیث قرار میدادند از قبیل لات و غرّي و منات و نائله و میگفتند انثی فلان و اراده میکردند بت آنقبیله را [ صفحه 126 ] و در
مجمع از تفسیر ابو حمزه ثمالی نقل نموده که هر بتی داراي شیطان مؤنّثی بود که خود را بنگهبانان آن بت ارائه میداد و با آنها
حرف میزد و اینکه کار را شیطان براي اغواي آنها میکرد و آن شیطانی است که خداوند او را در اینکه آیه بتمرد وصف نموده و در
آیه بعد لعن فرموده است حقیر عرض میکنم بنابر اینکه تفسیر وجه اتحاد دعوت بت و شیطان واضح است و بنابر تفسیر اول باعتبار
آنستکه مراد از دعوت عبادت است و عبادت بت چون بامر شیطان است اطاعت و عبادت او حساب میشود و مرید کسی است که از
اطاعت مولاي خود خارج شود و در او روي رستگاري نباشد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 118
اشاره
82- لَعَنَه اللّه وَ قالَ لَأَتَّخِذَن مِن عِبادِكَ نَصِیباً مَفرُوضاً [ 118 ] -قرآن- 1
ترجمه
دور کرد از رحمت خود او را خدا و گفت او هر آینه میگیرم از بندگان تو بهره را که مقدّر است.
تفسیر
. پس از آنکه شیطان مطرود درگاه احدیت و مأیوس از رحمت حق شد کمر همت را براي اغواي بنی آدم بست و صریحا در مقام
عناد بر آمد و عرض کرد قسمتی را که از بنی آدم در علم تو براي من فرض و مقدر شده است به بندگی براي خود میگیرم و در
مجمع از ابو حمزه ثمالی نقل نموده که پیغمبر [ص] در تفسیر اینکه آیه فرمود از بنی آدم نود و نه نفر در جهنم میروند یکنفر
ببهشت و در روایت دیگر است که از هزار نفر یکنفر از آن خدا است و سایرین از آن ابلیس و براي آتشند حقیر عرض میکنم
شاید جمع بین اینکه دو روایت بآن باشد که از هزار نفر ده نفر مئال امرشان ببهشت است اگر چه نه نفر آنها از شر شیطان محفوظ
نمیمانند ولی چندي در جهنم میمانند و بالاخره به بهشت میروند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 119
اشاره
صفحه 224 از 656
وَ لَأُضِ لَّنَّهُم وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیُبَتِّکُن آذانَ الَأنعام وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیُغَیِّرُن خَلقَ اللّه وَ مَن یَتَّخِ ذِ الشَّیطانَ وَلِیا مِن دُونِ اللّه فَقَد خَسِرَ
242- خُسراناً مُبِیناً [ 119 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هر آینه گمراه میکنم ایشانرا و در آرزو میاندازم ایشانرا و هر آینه امر میکنم ایشانرا پس هر آینه میبرند گوشهاي چهارپایان را و
هر آینه امر میکنم ایشانرا پس هر آینه تغییر میدهند آفریده خدا را و هر که بگیرد شیطان را صاحب اختیار از غیر خدا پس تحقیق
زیان کرده است زیانی آشکارا.
تفسیر
. شیطان در بارگاه احدیت باظهار عناد اجمالی اکتفا ننمود بلکه بپاره از [ صفحه 127 ] حیل و دسائس خود تفصیلا اشاره کرده از
آن جمله آنکه بنی آدم را از شاهراه هدایت بجادّه ضلالت میکشانم و باطل را در نظر آنها حق جلوه میدهم و آنها را بآرزوهاي دور
و دراز میاندازم مانند آنکه عمر شما طولانی خواهد شد و موقع عبادت در پیري است و موفق بتوبه خواهی شد و امید است قیامت
دروغ باشد و خدا ارحم الراحمین است اگر بنا شد همه را بجهنم ببرد پس که را به بهشت میبرد و شفاعت شفعاء چه خواهد شد از
اینکه قبیل آمال و آرزوها که موجب بطلان عمر و حرمان از مقصود است و وادار میکنم آنها را بوساوس خود که گوشهاي
چهارپایان را ببرند چنانچه گفتهاند معمول عرب در آنزمان بوده که چون ناقه پنج شکم میزائید و پنجمی نر بود گوش او را چاك
میدادند و انتفاع از آن را بر خودشان حرام مینمودند و بعضی گفتهاند اینکه عمل را بعنوان تعبّد بتهاشان بجا میآوردند و در
مجمع از حضرت صادق [ع] نقل نموده که گوش را از بیخ میبریدند چنانچه فعلا هم معمول است که گوش بعضی از حیوانات را
براي اغراض فاسده میبرند و آنها را وادار مینمایم که خلقت اصلیه الهیه را تغییر دهند و نیز در مجمع از آنحضرت نقل نموده که
مراد از تغییر خلق تغییر دین خدا و امر و نهی او است و مؤید اینکه معنی است قول خداوند فطرة اللّه التی فطر النّاس علیها لا تبدیل
لخلق اللّه یعنی فطرت الهی که مفطور فرموده است مردم را بر آن روا نیست تبدیلی در خلق خداوند فیض ره فرموده موجب مزید
تأیید است قول خداوند در تعقیب اینکه آیه شریفه ذلک الدّین القیّم یعنی اینکه فطرت دین قویم است و تفسیر شده است از ائمه
اطهار فطرت خدا باسلام و شاید مندرج شود در آن هر تغییر خلقی از خداوند خواه در صورت باشد خواه در صفت بدون ترخیص
الهی مانند کور نمودن چشم حیوان نري که زیاد عمر کرده باشد و خواجه نمودن بندگان و مثله نمودن و منافات ندارد تفسیر بدین
و امر چون همه اینها داخل در آندو است حقیر عرض میکنم ظاهر آیه شریفه آنستکه اینکه جمله که تغییر خلق باشد بمنزله تعلیل
براي جمله سابق است که بریدن گوش حیوانات باشد و چون سرّ ممنوعیت آن معلوم نبوده خداوند اشاره بآن فرموده که اینکه از
افراد تغییر خلق خدا است که واضح است سزاوار نیست بنده را که نقصی در آن احداث نماید چون اگر وجودش لازم و مستحسن
نبود خداوند خلق نمیفرمود و داخل در نظام احسن نمیشد و اینکه مطلب در نزد الهیّون ارتکازي و مبرهن عقلی است نهایت آنکه
چون بعضی امور در مقام حدوث لازم و مورد [ صفحه 128 ] احتیاج و داخل در خلقت است و در مقام بقاء زائد و مورد احتیاج
نیست یا مضر است بیان فرمودهاند که جائز یا واجب یا مستحب است زائل شود مانند ناف طفل یا غلاف حشفه یا موي سر و شارب
و عانه و سایر بدن یا ناخن و امثال اینها که هر یک بجاي خود بیان شده است و اینکه امام [ع] بدین و امر الهی تفسیر فرموده است
بنظر حقیر براي بیان فرد خفی است که نوعا اذهان از آن غافل است علاوه بر آنکه شامل تمام اینها میشود و تغییر عقل فطري الهی
اکمل افراد تغییر است بنابر اینکه بنظر حقیر داخل است در آیه شریفه تراشیدن ریش که ممیّز مرد از زن در بشره است و در بقاء
صفحه 225 از 656
مورد احتیاج است خصوص بضمیمه روایات و سیره مرضیه انبیاء و ائمه و اولیاء که ملتزم به ترك بودهاند و روایت منقوله از حضرت
امیر المؤمنین [ع] در مستدرك که فرموده تراشیدن ریش از مصادیق مثله است و کسیکه مثله نماید پس بر او باد لعنت خداوند که
واضح است حضرت میخواهد بفرماید اینکه عمل تغییر خلق است که مبادا شیطان شبهه نماید که اینکه از قبیل امور زائده است
خلاصه آنکه از آیه استفاده میشود که هر تغییر خلقی متابعت شیطان و موجب خسران است و آنچه از خارج جواز یا وجوب یا
استحبابش ثابت شود معلوم میشود در مقام حدوث جزء خلق و در مقام بقاء از زواید است و جزء خلق نیست مانند بعضی ستونها و
آلات که در مقام حدوث براي بنا لازم است و در مقام بقا زائد است و باید رفع شود بنابر اینکه دلالت آیه شریفه بر عموم منع
واضح و مؤید بعقل و نقل است و تخصیصی در آن راه نیافته است و آنچه در خارج بیان فرمودهاند براي خروج موضوعی است لذا
اگر حضرات فرنگیمآبها از قرآن آیه خواسته باشند و بنظر انصاف در اینکه صحیفه نظر نمایند نباید تردیدي براي آنها باقی بماند
خداوند همه را از شر وساوس شیطان حفظ فرماید و کسیکه شیطان را صاحب اختیار خود نماید و اختیار کند اطاعت او را بر اطاعت
خداوند زیان واضحی نموده است زیرا سرمایه خود را که عمر عزیز است بباد داده و سر منزل خود را که بهشت است بجهنم تبدیل
نموده است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 120
اشاره
77- یَعِدُهُم وَ یُمَنِّیهِم وَ ما یَعِدُهُم الشَّیطان إِلاّ غُرُوراً [ 120 ] -قرآن- 1
ترجمه
وعده میدهد ایشانرا و در آرزو میاندازد آنها را و وعده نمیدهد ایشانرا مگر بفریب.
تفسیر
. شیطان بوعده خود وفا نمیکند و آرزوهائیکه بوسوسه ایجاد مینماید [ صفحه 129 ] در بنی آدم بآنها نائل نمیشوند و پس از آنکه از
او گله کنند چرا چنین کردي با کمال وقاحت میگوید خودت کردي مگر عقل نداشتی میخواستی فریب مرا نخوري مگر انبیا و اولیا
و علما نگفتند من با شما دشمنم تو بقول دشمنت گوش دادي و بوعده او مغرور شدي و نصیحت دوست را نشنیدي و بوعده او
مطمئن نشدي با اینکه درجه حماقت باز متوقعی فریب نخوري.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 121
اشاره
68- أُولئِکَ مَأواهُم جَهَنَّم وَ لا یَجِدُونَ عَنها مَحِیصاً [ 121 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 226 از 656
آنگروه آرامگاهشان دوزخ است و نمییابند از آن گریز گاهی.
تفسیر
. پیروان شیطان بقول مطلق یا در اصول دین و مذهب یا در فروع بدون ندامت و توبه مأوي و منزلشان در آخرت جهنم است و مفرّ و
ملجأ و جاي خلاصی براي آنها نیست و در آنروز پشیمانی سودي ندارد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 122
اشاره
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات سَنُدخِلُهُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَعدَ اللّه حَ  قا وَ مَن أَصدَق مِنَ اللّه قِیلًا
191- 122 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
و آنانکه گرویدند و بجا آوردند کارهاي شایسته را زود باشد داخل نمائیم ایشانرا در بهشتهائیکه جاري میباشد از کنارشان نهرها
جاودانیان در آن همیشه وعده داده است خدا وعده حق و کیست راستگوتر از خدا در گفتار.
تفسیر
. قبلا مکرّر بیان شده است و ذیل آیه مفید تاکید بلیغ است در صدق مواعید الهی در مقابل مواعید شیطان که موجب خذلان است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 123
اشاره
156- لَیسَ بِأَمانِیِّکُم وَ لا أَمانِی أَهل الکِتاب مَن یَعمَل سُوءاً یُجزَ بِه وَ لا یَجِد لَه مِن دُونِ اللّه وَلِیا وَ لا نَصِیراً [ 123 ] -قرآن- 1
ترجمه
نیست بآرزوهاي شما و نه آرزوهاي اهل کتاب کسیکه بجا آورد بدي را جزا داده میشود بآن و نمییابد براي خود جز خدا دوستی و
نه یاوري.
تفسیر
. قمی ره فرموده یعنی نیست آنچه آرزو میکنید شما و نه آنچه آرزو میکنند اهل کتاب که عذاب نشوید بافعالتان خلاصه آنکه امر
بدلخواه و تمنّاي شما نیست هر کس کار بد کند مجازات میشود بآنکاري که کرده است زود یا دیر در دنیا یا آخرت و در عیون
نقل نموده که اسمعیل بحضرت صادق [ع] عرض کرد چگونه است حال گناه کار از ما و از غیر ما حضرت در جواب اینکه آیه را
صفحه 227 از 656
نقل نموده که اسمعیل بحضرت صادق [ع] عرض کرد چگونه است حال گناه کار از ما و از غیر ما حضرت در جواب اینکه آیه را
تلاوت فرمود و عیاشی از حضرت باقر [ع] [ صفحه 130 ] روایت نموده است که چون اینکه آیه نازل شد بعضی از اصحاب پیغمبر
[ص] عرض کردند که آیه اشد از اینکه آیه نیست حضرت رسول [ص] در جواب فرمود آیا مبتلا نمیشوید در انفس و اموال و اولاد
خودتان به بلا عرض کردند بلی فرمود اینکه از چیزهائی است که خداوند بسبب آن حسنات در نامه اعمال شما مینویسد و محو
میفرماید سیئات را و در کافی از آنحضرت نقل نموده است که خداوند وقتی بخواهد بندئیرا اکرام نماید که گناهی داشته باشد
مبتلا میفرماید او را بمرض و اگر اینکه کار را نکند مبتلا میفرماید او را بفقر و اگر اینکه معامله را هم با او نفرماید سکرات موت را
بر او دشوار مینماید تا کفاره گناه او شود و از بعضی روایات استفاده میشود که هر مصیبتی کفاره گناهی است حتی خاریکه بپاي
شخص فرو رود.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 124
اشاره
141- وَ مَن یَعمَل مِنَ الصّالِحات مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن فَأُولئِکَ یَدخُلُونَ الجَنَّۀَ وَ لا یُظلَمُونَ نَقِیراً [ 124 ] -قرآن- 1
ترجمه
و کسیکه بجا آورد از کارهاي خوب از مرد یا زن و او مؤمن باشد پس آنها داخل میشوند بهشت را و ستم کرده نمیشوند ذرّه.
تفسیر
. شرط صحت و قبول اعمال اسلام و ایمان است و اهل ایمان که داراي بعضی از اعمال صالحه باشند داخل بهشت خواهند شد و از
ثواب اعمال بقدر نقیر که نقطه است در هسته خرما که از آن درخت روئیده میشود کاسته نمیشود و آیه شریفه دلالت دارد بر آنکه
اگر کاسته شود ظلم است و بنده بعمل مستحق ثواب و عقاب خواهد شد و معنی استحقاق قبلا بیان شده است و تذکیر ضمیر و
صفت باعتبار لفظ موصول و تغلیب جانب مرد است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 125
اشاره
163- وَ مَن أَحسَن دِیناً مِمَّن أَسلَمَ وَجهَه لِلّه وَ هُوَ مُحسِن وَ اتَّبَعَ مِلَّۀَ إِبراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللّه إِبراهِیمَ خَلِیلًا [ 125 ] -قرآن- 1
ترجمه
و کیست بهتر در دین از کسیکه منقاد گردانیده است روي خود را از براي خدا و او نیکوکار است و پیروي کرده است دین ابراهیم
بر حق را و گرفت خدا ابراهیم را دوست.
تفسیر
صفحه 228 از 656
. کسیکه روي دل خود را بجانب حق داشته باشد و خالص کرده باشد خود را براي اطاعت اوامر الهی دین و مسلک او بهترین ادیان
و مسالک است و اینکه توجه قلب [ صفحه 131 ] و خلوص نیت باید در حالی باشد که مشغول بعبادت و اطاعت و اتیان اعمال حسنه
است و در حدیث نبوي وارد شده است که احسان آنستکه خدا را عبادت نمائی مانند آنکه او را میبینی پس اگر تو او را نهبینی
بدان که او تو را میبیند و چنین کس متابعت ملت ابراهیم [ع] را نموده است که مبناي اسلام است و دین و سیره و طریقه آنحضرت
که تمام ارباب ادیان معترف و معتقد بصحت و استقامت آنند همان دین و سیره و طریقه محمدي صلی اللّه علیه و آله است و حنیف
کسی را گویند که مایل باشد از ادیان باطله بدین حق و خلیل یا مأخوذ از خلّت بضم خاء است که بمعنی دوستی و محبت است یا
مأخوذ از خلّت بفتح است که بمعنی حاجت است در هر حال آنحضرت چون از عبادت بت و آفتاب و ماه و ستاره که در آنزمان
متعارف بود اعراض و بتوحید و عبادت خداي یگانه اقبال فرمود خداوند او را به بندگی خود اختیار فرمود و چون متصل بعالم غیب
شد و سیر ملکوت نمود به نبوت رسید و چون قابلیت ارشاد و هدایت خلق و شرائط رسالت در آنحضرت موجود بود باین منصب
نائل گشت و چون منقطع از خلق بخالق شد و خود را محتاج باو و از غیر او مستغنی دید و رضاي او را بر جان و مال و اولاد ترجیح
داد خداوند او را مخصوص بکرامت خلّت نمود و بدوستی براي خود اختیار فرمود و چون نور محمدي [ص] از رخساره او ظاهر و
طالع گشت او و ذرّیه او را پیشوا و مقتدا و ولی و امام بر خلق فرمود تا روز قیامت چنانچه در کافی از صادقین علیهما السلام باین
ترتیب مقامات را نقل نموده است و در باب سبب لقب خلیل اللهی آنحضرت روایاتی وارد شده است که وجه جمع همه همانستکه
عرض شد و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 126
اشاره
99- وَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض وَ کانَ اللّه بِکُل شَیءٍ مُحِیطاً [ 126 ] -قرآن- 1
ترجمه
و مر خدا راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و باشد خدا بهر چیزي احاطه دارنده.
تفسیر
. تمام موجودات مخلوق و مملوك و محتاج و مأمور و مقهور خدایند و او است خالق و مالک و غنی و آمر و قاهر فوق خلائق و
[ محیط بعلم و قدرت بر ما سوي. [ صفحه 132
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 127
اشاره
وَ یَستَفتُونَکَ فِی النِّساءِ قُل اللّه یُفتِیکُم فِیهِن وَ ما یُتلی عَلَیکُم فِی الکِتاب فِی یَتامَی النِّساءِ اللّاتِی لا تُؤتُونَهُن ما کُتِبَ لَهُن وَ تَرغَبُونَ أَن
359- تَنکِحُوهُن وَ المُستَضعَفِینَ مِنَ الوِلدان وَ أَن تَقُومُوا لِلیَتامی بِالقِسطِ وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَإِن اللّهَ کانَ بِه عَلِیماً [ 127 ] -قرآن- 1
صفحه 229 از 656
ترجمه
طلب فرمان میکنند از تو در باره زنان بگو خدا فرمان میدهد شما را در باره آنها و آنچه خوانده میشود بر شما در کتاب در باره
یتیمان زنانی که نمیدهید آنچه نوشته شد از براي آنها و رغبت دارید که نکاح کنید آنها را و ضعیفان از کودکان و آنکه قیام
نمائید براي یتیمان بعدالت و آنچه میکنید از خوبی پس همانا خداوند باشد بآن دانا.
تفسیر
. قمی ره از حضرت باقر [ع] روایت نموده که از پیغمبر [ص] پرسیدند از میراث زنان خداوند آیه ربع و ثمن را نازل فرمود پس
معلوم میشود مراد از استفتاء طلب حکم الهی است در باب میراث زنان و مراد از افتاء بیان حکم است که در اوائل اینکه سوره شده
است و اینکه آیه در نزول مقدم بوده است چنانچه فرموده و حکم میکند و بیان میفرماید آنچه را تلاوت میشود بر شما در قرآن
در باره زنان یتیمیکه میراث آنها را ندادید و از آیه ارث استفاده شد که باید دختران و زنان ارث ببرند در زمره طبقه اول و در
مجمع از حضرت باقر [ع] نقل فرموده که اهل جاهلیت باطفال و زنان ارث نمیدادند و میگفتند ارث را باید کسی ببرد که بتواند
دفاع از حریم نماید پس خداوند آیات ارث را در اول اینکه سوره نازل فرمود و اینکه معناي قول خداوند است در اینکه آیه که
فرموده است نمیدهید آنچه نوشته شد از براي آنها و قمی نیز اینکه روایت را نقل نموده بعلاوه آنکه آنها حرمان زنان و کودکان را
از ارث در دین خودشان مستحسن میدانستند و چون آیه فرائض و مواریث نازل شد محزون شدند و بخدمت پیغمبر [ص] شتافتند
شاید آنحضرت تغییري در حکم دهد و از روي تعجب از اینکه حکم سؤال نمودند حضرت تأکید فرمود و نیز قمی فرموده که
معمول اینکه بود که مردیکه در حجر او یتیمهاي بود که مالی داشت و جمالی نداشت آنمرد او را براي خود باسم زنیت اختیار
مینمود و مال او را تصرف میکرد و مقصودش از اینکه کار آن بود که کسی بامید مالش او را بزنیت اختیار ننماید تا بمیرد و ارثش
باو برسد پس خداوند باین آیه از اینکه عمل نهی فرمود و نیز قبلا حکم الهی صادر شده بود که باید اموال یتیمان را مسترد داشت و
حقوق کودکان ضعیف را تضییع ننمود و در اینکه آیه نیز تأکید میشود که باید در اموال و نفوس آنها بعدالت رفتار نمود و هر
خیري که از بندگان صادر شود در باره زنان و کودکان و یتیمان و ضعیفان و غیر آنان خداوند [ صفحه 133 ] عالم بآن است و
جزاي خیر در دنیا و آخرت عنایت خواهد فرمود.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 128
اشاره
وَ إِنِ امرَأَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشُوزاً أَو إِعراضاً فَلا جُناحَ عَلَیهِما أَن یُصلِحا بَینَهُما صُ لحاً وَ الصُّلح خَیرٌ وَ أُحضِ رَت الَأنفُس الشُّح وَ إِن
252- تُحسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن اللّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً [ 128 ] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر زنی بترسد از شوهر خود سرباز زدن یار و گرداندن را پس نیست گناهی بر آندو که اصلاح نمایند میان خودشان به صلحی و
صلح بهتر است و حاضر کرده شده است نفسها را بخل و اگر نیکی کنید و بپرهیزید پس همانا خداوند بآنچه میکنید آگاه است.
صفحه 230 از 656
تفسیر
. نشوز مرد استکبار از صحبت و استنکاف از اداء حقوق واجبه زن است و اعراض کنارهگیري و ترك عشرت است اگر چه اداء
حقوق واجبه را بنماید که اگر یکی از اینکه دو امر اماراتش ظاهر شد و موجب نگرانی زن گردید مناسب و خوب است و گناهی بر
آن مرد و زن نیست که علاج واقعه را قبل از وقوع نمایند و اصلاح کنند بصلحیکه مرضی طرفین باشد و یکی از آنها از تمام حقوق
یا هر یک از بعضی حقوق خودشان صرف نظر کنند و با یکدیگر بسازند چون صلح بهتر از خصومت و الفت بهتر از فرقت است
ولی افسوس که نفوس بالطبع بخل دارند نه مرد حاضر است که با آنکه زن را نمیخواهد با او بسازد و حقوقش را ادا نماید و نه زن
گذشت دارد که از حقوق خود صرف نظر کند و زندگی خود را بهم نزند ولی باید بخل را از خود دور کنند و سخا و گذشت را
شعار خود نمایند چون خداوند از احسان مرد و زن بیکدیگر و پرهیزکاري آنها در ترك و نقص حقوق واجبه آگاه است و هر یک
را بفراخور حال خود جزا و ثواب عنایت خواهد فرمود و در کافی و عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که آن زنی
است که در نزد مردي است که او را نمیخواهد و میگوید میخواهم تو را طلاق بدهم پس زن میگوید من نمیخواهم مورد
شماتت شوم از حقوق خودم صرف نظر کردم مرا بحال خود واگذار و اینکه صلحی است که در اینکه آیه بیان شده است و قمی نیز
[ قریب باین مضمون را نقل نموده است و شأن نزول آیه هم تقریبا باین مضامین ذکر شده است. [ صفحه 134
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 129
اشاره
وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَینَ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَمِیلُوا کُل المَیل فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَۀِ وَ إِن تُصلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن اللّهَ کانَ غَفُوراً
206- رَحِیماً [ 129 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هرگز نتوانید که عدالت کنید میان زنان اگر چه بسی طالب باشید پس میل نکنید بتمام میل پس واگذارید او را سر گردان و اگر
اصلاح کنید و بپرهیزید پس همانا خدا باشد آمرزنده مهربان.
تفسیر
. در اوائل سوره بیان شد که بر طبق روایات کافی و عیاشی و قمی از حضرت صادق [ع] مراد از عدالت در اینکه آیه تسویه در
محبت و مودت قلبیه است و در مجمع از صادقین علیهما السلام نقل نموده که مراد تسویه در تمام امور از جمیع جهات است و نیز
در آنکتاب از پیغمبر [ص] روایت نموده که بین زنان خود تقسیم میفرمود و میفرمود خدایا اینکه قسمت من است در آنچه مالکم
پس ملامت مفرما مرا در آنچه مالکی و من مالک نیستم و نیز در آنکتاب از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که پیغمبر [ص]
تقسیم میفرمود ما بین زنان خود در حال مرض پس بستر آنحضرت را بنوبه منتقل مینمودند به منزل هر یک از زنان آنحضرت و
روایت شده است که امیر المؤمنین [ع] دو زن داشت هر روز که نوبه یکی از آنها بود در خانه دیگري وضو نمیساخت حقیر عرض
میکنم اینکه ظاهرا بعد از وفات حضرت زهرا سلام اللّه علیها بوده است و خلاصه ظاهر آیه شریفه آنستکه چون شما قادر بر عدالت
از تمام جهات که عمده آن مودت قلبیه است نیستید اگر چه حریص و مایل بآن باشید چون در تحت قدرت و اختیار شما نیست
صفحه 231 از 656
پس لااقل آن مقدار که بر شما واجب یا مستحب شده است که متمکن از آن هستید مراعات نمائید و ممکن را براي غیر ممکن از
دست ندهید و زن بیچاره را سرگردان و پا در هوا نگاه ندارید که نداند شوهردار است یا بیشوهر و اگر توبه کنید و اصلاح نمائید
امور زناشوئی خود را در آتیه و بپرهیزید از ترك عدالت واجب خداوند قصور شما را نسبت بگذشته عفو میفرماید و مشمول
رحمت و مغفرت الهی خواهید شد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 130
اشاره
96- وَ إِن یَتَفَرَّقا یُغن اللّه کُ  لا مِن سَعَتِه وَ کانَ اللّه واسِعاً حَکِیماً [ 130 ] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر جدا شوند از یکدیگر بینیاز گرداند خداوند هر یک را از وسعت رحمت خود و باشد خدا فراخ رحمت درست کردار.
تفسیر
. روزي مرد و زن در دست خدا است و همچنین سایر امور از عزت و ذلت و غنی و فقر و خوشی و سختی هرگاه یکی از آندو به
بینند که با بودن دیگري نمیتوانند [ صفحه 135 ] بوظائف عقلی و شرعی خودشان قیام نمایند نباید بتصور آنکه اگر جدا شوند بذلت
و فقر و سختی دچار میشوند عمر خود را ضایع نمایند و خداي نکرده مبتلا بامور غیر مشروعه شوند بلکه باید راضی بمفارقت و
طلاق شوند و توکل بخدا نمایند در تمام امور البته خداوند خیر آنها را پیش میآورد و هر دو را بینیاز میگرداند از یکدیگر و از مال
دنیا و روزي مقسوم بآنها خواهد رسید چون رحمت رحمانیه خداوند شامل حال تمام موجودات است و امور تمام بندگانرا مطابق با
حکمت اداره میفرماید و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 131
اشاره
وَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الأَرض وَ لَقَد وَصَّینَا الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم وَ إِیّاکُم أَنِ اتَّقُوا اللّهَ وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن لِلّه ما فِی
267- السَّماوات وَ ما فِی الَأرض وَ کانَ اللّه غَنِیا حَمِیداً [ 131 ] -قرآن- 1
ترجمه
و مر خدا راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و هر آینه بتحقیق وصیت کردیم آنانرا که داده شدند کتابرا پیش از شما و
شما را که بپرهیزید از خدا و اگر کافر شوید پس همانا مر خدا راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و باشد خداوند
بینیاز ستوده.
تفسیر
صفحه 232 از 656
. ملکیت موجودات براي خداوند ملکیت حقه حقیقیه است و معنی آن در آیات سابقه مکرر بیان شده است و در اینجا اولا براي
تسلیت خاطر مرد و زن ذکر شده که تصور ننمایند که خداوند العیاذ باللّه عاجز است از آنکه هر یک را بروزگاري خوشتر و
آسایشی تمامتر از پیش برساند و ثانیا براي آنکه بدانند که کفران و عصیان بندگان ضرري بخدا نمیرساند و پرهیزکاري و تقواي
آنها بر نفع خودشان است و خداوند از آن منتفع نمیشود و بینیاز از بندگان و عبادت آنها است و ذاتا ستوده است و احتیاج بستایش
کس ندارد و در مصباح الشریعه از حضرت صادق [ع] در ذیل اینکه آیه نقل نموده است که فرمود خداوند در اینکه آیه وصیت
فرموده است اولین و آخرین را بوصیت جامعی که آن خصلت تقوي است که شامل هر عبادت و منتهاي هر سعادت است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 132
اشاره
85- وَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض وَ کَفی بِاللّه وَکِیلًا [ 132 ] -قرآن- 1
ترجمه
و مر خدا راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و کافی است خدا که باشد کارگذار.
تفسیر
. ملکیت مطلقه خداوند چنانچه علت است براي آنکه از اطاعت ما نفع [ صفحه 136 ] نمیبرد و از معصیت ما متضرر نمیشود که در
آیه سابقه اشاره بآنشد علت است براي کفایت توکل بخداوند در تمام امور پس نباید زن و مردیکه از صبر و بردباري با یکدیگر
عاجزند و خوف وقوع در معصیت دارند بملاحظه خوف فقر یا جهات دیگر خود را در معرض هلاکت دنیوي و اخروي قرار دهند و
باید توکل بخدا نمایند و بدانند که خداوند کفایت امور آنها را بخوبی خواهد فرمود که با سعادت دنیا و آخرت زندگانی نمایند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 133
اشاره
106- إِن یَشَأ یُذهِبکُم أَیُّهَا النّاس وَ یَأت بِآخَرِینَ وَ کانَ اللّه عَلی ذلِکَ قَدِیراً [ 133 ] -قرآن- 1
ترجمه
اگر بخواهد میبرد شما را اي مردمان و میآورد دیگران را و باشد خدا بر اینکه توانا.
تفسیر
. در مقام تهدید بر ترك تقوي و بیان کمال قدرت است که میتواند تمام خلق را فانی فرماید و قوم دیگري را بجاي آنها ایجاد کند
صفحه 233 از 656
و در مجمع روایت نموده است که چون اینکه آیه نازل شد پیغمبر [ص] دست مبارك را به پشت سلمان فارسی رضی اللّه عنه زد و
فرمود آنها قوم اینکه هستند حقیر عرض میکنم شاید اشاره باشد برواج مذهب شیعه بدست عجم و احیاء شریعت حقه امامیه و اللّه
اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 134
اشاره
122- مَن کانَ یُرِیدُ ثَوابَ الدُّنیا فَعِندَ اللّه ثَواب الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ کانَ اللّه سَمِیعاً بَصِیراً [ 134 ] -قرآن- 1
ترجمه
کسیکه باشد که بخواهد پاداش دنیا را پس نزد خدا است پاداش دنیا و آخرت و باشد خدا شنواي بینا.
تفسیر
. کوته نظران بپاداش دنیوي مایلند و از پاداش اخروي غافل در صورتی که پاداش اخروي از هر جهت قابل قیاس بپاداش دنیوي
نیست و عمل باحکام اسلام ثمرات دنیوي و اخروي دارد نهایت آنکه اگر منظور از عمل همان نتیجه دنیوي باشد شخص فقط بآن
خواهد رسید و اگر منظور نتیجه اخروي باشد هر دو باو خواهد رسید پس شخص عاقل اگر طالب دنیا هم باشد باید براي آخرت
کار کند تا قهرا بدنیا هم برسد نه آنکه براي دنیا کار کند تا از آخرت محروم بماند علاوه بر آنکه اختیار دنیا و آخرت در دست
خدا است پس باید دنیا را هم از خدا خواست و همین قصد براي صحت عمل کافی است در کافی و خصال از حضرت صادق [ع]
نقل نموده که امیر المؤمنین [ع] فرمود که مکاتبه حکما و فقها با یکدیگر در سه امر بوده که چهارم ندارد کسیکه همت بآخرت [
صفحه 137 ] گمارد خداوند کفایت کند همت او را از دنیا و کسیکه باطن خود را اصلاح نماید خداوند ظاهر او را اصلاح فرماید و
کسیکه با خدا سازش نماید خداوند مردم را با او سازگار فرماید و در فقیه از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که دنیا هم
طالب است و هم مطلوب کسیکه دنیا را طلب کند مرگ او را طلب میکند تا بیرون برد او را از دنیا و کسیکه آخرت را طلب کند
دنیا طالب او میشود تا روزي او را باو برساند و خداوند عالم باغراض و نیّات عبادت است و هر کس را بحسب نیت و غرض او جزا
خواهد داد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 135
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّه وَ لَو عَلی أَنفُسِکُم أَوِ الوالِدَین وَ الَأقرَبِینَ إِن یَکُن غَنِیا أَو فَقِیراً فَاللّه أَولی بِهِما فَلا
320- تَتَّبِعُوا الهَوي أَن تَعدِلُوا وَ إِن تَلوُوا أَو تُعرِضُوا فَإِن اللّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً [ 135 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 234 از 656
اي کسانیکه ایمان آوردید باشید ثابت قدمان در عدالت گواهان براي خدا اگر چه بر ضرر خودتان باشد یا پدر و مادر و خویشان
اگر میباشد توانگر یا ندار پس خدا سزاوارتر است بآندو پس پیروي نکنید دلخواه خود را تا عدول کنید از حق و اگر بگردانید زبان
را از حق یا اعراض نمائید پس همانا خدا باشد بآنچه میکنید آگاه
تفسیر
. مؤمن باید ساعی و مجاهد در اقامه عدل باشد و از شهادت بحق در راه خدا دریغ ننماید اگر چه بر ضرر خود و کسان نزدیک و
دور او باشد و نباید مراعات فقر کسی را کند و شهادت بر نفع او دهد یا ملاحظه غنی و حشمت کسی را نماید و بر ضرر او شهادت
ندهد چون خداوند سزاوارتر است از هر کس بمراعات و ملاحظه از بندگانش با وصف اینکه مراعات حق را بر اینکه قبیل امور
ترجیح داده و اداء شهادت را واجب و کتمان آنرا حرام فرموده و در مقابل حکم الهی نباید ملاحظه دوستی یا دشمنی یا عصبیّت یا
ترس یا رحم یا جهات دیگر را کرد و از مرّ حق تجاوز نمود و هواي نفس را باید از خود دور کرد که موجب عدول از حق است و
ترك آن مقتضی ثبات در عدل و در مجمع از حضرت باقر [ع] روایت نموده که مراد از گردانیدن زبان تبدیل شهادت است و مراد
[ از اعراض کتمان از آنست و در هر حال خداوند بر اعمال بندگان خبیر است و مجازات میفرماید. [ صفحه 138
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 136
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه وَ رَسُولِه وَ الکِتاب الَّذِي نَزَّلَ عَلی رَسُولِه وَ الکِتاب الَّذِي أَنزَلَ مِن قَبل وَ مَن یَکفُر بِاللّه وَ مَلائِکَتِه وَ کُتُبِهِ
277- وَ رُسُلِه وَ الیَوم الآخِرِ فَقَد ضَل ضَلالًا بَعِیداً [ 136 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي کسانیکه ایمان آوردید ایمان بیاورید بخدا و پیغمبر او و بکتابیکه فرستاده است بر پیغمبرش و کتابیکه فرستاده است از پیش و هر
که کافر شود بخدا و فرشتگانش و کتابهایش و پیغمبرانش و روز بازپسین پس بتحقیق گمراه شده است گمراهی دوري.
تفسیر
. کسانیکه بزبان و ظاهر حال ایمان آوردند و با سلام گرویدند باید از روي بیّنه و برهان اعتقاد پیدا کنند بخدا و صفات ثبوتیه و
سلبیه او و به نبوت حضرت ختمی مرتبت و اینکه قرآن از جانب خداوند بر او نازل شده است و هر چه در آنست حق است و آنکه
تمام کتب سماویه که بر انبیاء سلف نازل شده است حق و موافق باصلاح عامه در آن زمان بوده و هست تا ایمان آنها قلبی و باطنی
باشد و فائده آن دخول در بهشت و خلود در نعمت جاوید باشد نه فقط طهارت ظاهري و مصون بودن جان و مال در دنیا و کسیکه
کافر شود بخدا یا ملائکه یا پیغمبران یا معاد در ضلالت و گمراهی ابدي واقع شده است و راه نجات ندارد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 137
اشاره
صفحه 235 از 656
168- إِن الَّذِینَ آمَنُوا ثُم کَفَرُوا ثُم آمَنُوا ثُم کَفَرُوا ثُم ازدادُوا کُفراً لَم یَکُن اللّه لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم سَبِیلًا [ 137 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا آنانکه ایمان آوردند پس کافر شدند پس ایمان آوردند پس کافر شدند پس افزودند کفر را نباشد خدا که بیامرزد آنها را و
نه آنکه هدایت نماید آنها را براهی.
تفسیر
. قمی ره فرموده نازل شده است در باره کسانیکه ایمان آوردند بحسب ظاهر به پیغمبر [ص] با آنکه قلبا ایمان نداشتند پس از آن
معاهده نمودند که نگذارند امر خلافت براي اهل بیت آنحضرت مستقر شود و چون پیغمبر [ص] از طرف خداوند مأمور به نصب
امیر المؤمنین [ع] بخلافت شد و از آنها براي آنحضرت بولایت عهد بیعت گرفت ناچار بیعت کردند ظاهرا ولی قلبا تصدیق نداشتند
و چون پیغمبر [ص] از دنیا رحلت فرمود مرتد شدند و کفر خود را ظاهر نمودند و روز بروز بر کفر خود و عناد با اهل بیت افزودند
و قریب به اینکه مضمون را عیاشی از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام در دو روایت نقل نموده با تصریح باسم بعضی از
منافقین و اشاره ببعض دیگر که مراد از آنها در نزد [ صفحه 139 ] شیعه واضح است و معلوم است که آنها چون دیده حق بین
نداشتند ممکن نبود راه بهشت بآنها ارائه داده شود و قابل آمرزش نبودند هر که را روي به بهبود نبود دیدن روي نبی سود نبود.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 138
اشاره
61- بَشِّرِ المُنافِقِینَ بِأَن لَهُم عَذاباً أَلِیماً [ 138 ] -قرآن- 1
ترجمه
بشارت ده منافقان را بآنکه از براي ایشانست عذابی دردناك
تفسیر
. اینکه آیه مؤید روایت سابقه است در آیه قبل که مراد از آن منافقانند نه یهود و نصاري که ایمان آوردند به پیغمبران سابق و کافر
شدند به پیغمبر آخر الزمان و براي تهدید است و لفظ بشارت در اصل براي اخبار از خیر و چیزي است که موجب مسرّت طرف
باشد ولی گاهی بعکس استعمال میشود و شاید براي طعن و استهزاء بطرف باشد و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 139
اشاره
151- الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الکافِرِینَ أَولِیاءَ مِن دُونِ المُؤمِنِینَ أَ یَبتَغُونَ عِندَهُم العِزَّةَ فَإِن العِزَّةَ لِلّه جَمِیعاً [ 139 ] -قرآن- 1
صفحه 236 از 656
ترجمه
آنانکه میگیرند کافران را دوستان غیر از اهل ایمان آیا میجویند نزد ایشان عزت را پس همانا عزت مر خدا راست بتمامی.
تفسیر
. کوتهنظران همینکه دیدند کفار داراي ثروت و مکنت و ریاست میباشند مایل بدوستی با آنها میشوند بگمان آنکه حشر و معاشرت
و رفاقت با آنها موجب عزت و افتخار است در صورتی که از ثروت و مکنت و ریاست آنها بهره نمیبرند و بوبال عقائد فاسده و
اعمال کاسده آنها گرفتار میشوند و ناچار میشوند که در اوضاع زندگانی از آنها تقلید و تبعیت کنند و خود را از هر جهت که
ممکن است شبیه بآنها نمایند کم کم آداب دینی خود را از دست داده رفتار خود را فراموش میکنند و رفتار آنها را هم یاد نمیگیرند
و اگر هم یاد بگیرند چون تقلیدي است دوام و ثبات ندارد و چون با قواعد و آداب دینی و اوضاع مملکتی آنها سازش ندارد
نمیتوانند کاملا تبعیت نمایند ناچار از اینکه در رانده و از آن راه مانده میشوند با آنکه خداوند فرموده مر خدا راست عزت بتمامی
در هر جا و براي هر کس باشد و بهر کس خواهد عنایت فرماید و مقرر داشته است آنرا براي دوستان خود و قمی فرموده نازل شده
است در باره بنی امیّه که هم قسم شده [ صفحه 140 ] بودند که نگذارند بنی هاشم بر مسند خلافت متمکن شوند و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 140
اشاره
وَ قَد نَزَّلَ عَلَیکُم فِی الکِتاب أَن إِذا سَمِعتُم آیات اللّه یُکفَرُ بِها وَ یُستَهزَأُ بِها فَلا تَقعُدُوا مَعَهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث غَیرِه إِنَّکُم إِذاً
282- مِثلُهُم إِن اللّهَ جامِع المُنافِقِینَ وَ الکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً [ 140 ] -قرآن- 1
ترجمه
و بتحقیق نازل کرد بر شما در کتاب آنکه چون بشنوید آیتهاي خدا را که کفر ورزیده میشود بآن و استهزاء میشود بآن پس ننشینید
با آنها تا آنکه شروع کنند در سخنی غیر آن همانا شما آنگاه مانند آنهائید همانا خدا جمع کننده است منافقان و کافران را در جهنم
بتمامی.
تفسیر
. خداوند در اینکه آیه و در آیه و اذا رایت الّذین یخوضون فی آیاتنا که قبل از اینکه آیه نازل شده بود نهی فرموده است از
مجالست با کسانیکه انکار آیات الهی را نموده و استهزاء بآنها مینمایند مادامیکه اشتغال باین امر دارند چون سکوت در چنین مقامی
بمنزله تقریر و یک نحو شرکتی است با آنها در اینکه گفتار زشت خصوصا اگر امارات انکار از چهره و حال شخص ظاهر نباشد که
معلوم میشود راضی بگفتار آنها است و اینکه خود کفر است و الا اقلا فسق است چون میتواند باین اندازه آنها را ردع نماید که
اعراض از صحبت آنها کند و از مجلس خارج شود پس در هر حال چنین شخصی مانند آنها است یا در کفر یا در گناه و با اهل
ایمان نفاق نموده و با مخالفین وفاق و اتفاق کرده است در اهانت بمقدسات دینی و ممکن است استفاده شود از اینکه آیه حرمت
صفحه 237 از 656
حضور در هر مجلس معصیتی خصوص اگر امارات انکار از او ظاهر نباشد و مؤید اینکه معنی است روایت کافی از حضرت صادق
[ع] و عیاشی از حضرت رضا [ع] در تفسیر اینکه آیه که فرمود وقتی بشنوي کسی انکار حق و تکذیب آن نماید و از اهل حق
بدگوئی کند باید از نزد او برخیزي و با او مجالست ننمائی و از حضرت صادق [ع] روایت شده است که خداوند واجب فرموده
است حفظ نمودن گوش را از شنیدن کلامیکه خداوند حرام فرموده است و اعراض نمودن از چیزیرا که حلال نفرموده است و از
گوش دادن بسخنی که خدا را بغضب آورده است در اینکه آیه مگر در حالت نسیان که بمقتضاي آیه دیگر مغتفر است ولی پس از
تذکر باید از مجلس برخیزد و قمی فرموده آیات خدا ائمه اطهارند و منافات با آنچه بیان شد ندارد و خداوند کفار و منافقان و اهل
معصیت [ صفحه 141 ] و موافقان با آنها را در جهنم جمع میفرماید که چنانچه در دنیا با یکدیگر مأنوس بودند در آخرت هم با
یکدیگر انیس و جلیس و همدرد باشند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 141
اشاره
الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُم فَإِن کانَ لَکُم فَتح مِنَ اللّه قالُوا أَ لَم نَکُن مَعَکُم وَ إِن کانَ لِلکافِرِینَ نَصِ یب قالُوا أَ لَم نَستَحوِذ عَلَیکُم وَ نَمنَعکُم
333- مِنَ المُؤمِنِینَ فَاللّه یَحکُم بَینَکُم یَومَ القِیامَۀِ وَ لَن یَجعَلَ اللّه لِلکافِرِینَ عَلَی المُؤمِنِینَ سَبِیلًا [ 141 ] -قرآن- 1
ترجمه
آنکسانیکه انتظار میبرند بشما پس اگر باشد مر شما را فتحی از نزد خدا گویند آیا نبودیم ما با شما و اگر باشد مر کافرانرا بهره
گویند آیا غالب نشدیم ما بر رأي شما و باز نداشتیم شما را از تعرض مؤمنان پس خدا حکم میکند میان شما روز قیامت و هرگز
قرار نمیدهد خدا از براي کافران بر مؤمنان راهی
تفسیر
. اهل نفاق منتظر بودند که اگر مسلمانان فتح نمایند بآنها بگویند ما داخل در سواد لشکر شما بودیم باید سهم ما را از غنیمت بدهید
و اگر غلبه با کفار باشد بآنها بگویند ما شما را دلداري دادیم و اراده شما را قوي نمودیم در مخالفت با اهل ایمان و ثبات قدم در
کفر تا آنکه از تزلزل خاطر بیرون آمدید و غالب شد اراده مخالفت با آنها در شما بر اراده موافقت و باز داشتیم شما را از متابعت
آنها یا از آنکه مرعوب و مقهور آنها شوید و آنها را از شما ترساندیم و دیدهبان شما بودیم در میان آنها پس سهم ما را از غنیمتی
که بدست آوردید باید بدهید اگر چه واقعا فتح نکرده و حقیقتا غالب نشده بودند چون بهره اخروي نبرده فقط متاع فانی دنیوي
بوده آنهم در مقابل و بال باقی اخروي و خدا حکم میکند میان اهل ایمان و آنانکه با آنها نفاق نمودند در روز قیامت بحق و آنانرا
بسزاي اعمالشان میرساند و قرار نداده است خدا از براي کافران بر مؤمنان راهی را در حجّت اگر چه غالب شوند بر آنها بقوّت و در
عیون از حضرت رضا [ع] روایت نموده است که مراد از راه در اینکه آیه حجت است چون خداوند اخبار فرموده است از قتل کفار
انبیا را بغیر حق با آنکه راهی نداشتند بر آنها از طریق حجت دروغ گفتند کسانیکه قائل شدند بآنکه حسین بن علی [ع] کشته نشده
است و بآسمان عروج فرموده و حنظلۀ بن اسعد شامی را خداوند بصورت او در آورده و احتجاج باین آیه نمودهاند و آنها کافر
شدند براي تکذیبشان فرموده پیغمبر [ص] را که اخبار از شهادت او فرمود بخدا قسم آنحضرت کشته شد و کسیکه بهتر از او بود
صفحه 238 از 656
مانند امیر المؤمنین و حسن بن علی [ صفحه 142 ] علیها السلام و هیچ یک از ما نیست مگر آنکه بشهادت خواهد رسید منهم بخدا
قسم بحیله آن حیلهگر کشته میشوم میدانم اینکه امر را بعهدیکه معهود است از پیغمبر خدا با من که جبرئیل بآنحضرت خبر داده
است و اینکه فرمایش را در جواب کسی فرمود که نقل نمود عقیده بعضی از اهل کوفه را بآنچه ذکر شد و استدلال آنها را باین آیه
بر آنکه مؤمن مغلوب کافر نمیشود و اللّه اعلم و از اینکه روایت معلوم میشود اخبار پیغمبر [ص] از شهادت امام حسین [ع] در صدر
اسلام ضروري بوده که منکر آنرا امام کافر خوانده است و ممکن است مراد نفی جعل حکم ظاهري اعم از تکلیفی و وضعی باشد
یعنی خداوند مقرر نداشته است حکمی را که موجب استیلاء کفار بر مسلمین باشد لذا فقهاء رضوان اللّه علیهم بذیل اینکه آیه در
ابواب فقهیه در اینکه قبیل موارد تمسک فرمودهاند ولی انصاف آنستکه مناسب با حکومت الهی در روز قیامت همان حجت است
که در مقام فصل خصومت و حکم میان دو طرف اقامه میشود و اراده اعم از حجت و حکم ظاهري خلاف ظاهر است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 142
اشاره
إِن المُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُم وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النّاسَ وَ لا یَذکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلًا [ 142 ] -قرآن-
174-1
ترجمه
همانا منافقان مکر میکنند با خدا و او مکر کننده است با آنها و چون برخیزند بنماز برخیزند بسستی نمایش میدهند بمردم و یاد
نمیکنند خدا را مگر کمی
تفسیر
. خدعه و حیله و مکر با خدا ریاکاري با او است خواه در عقائد باشد خواه در احکام و خدعه خداوند نسبت بآنها آنستکه در ظاهر
احکام اسلام را بر آنها مرتب میسازد و در آخرت آنها را با کفار در جهنم مخلد میفرماید و نور اسلام را از دل آنها محو میکند
یعنی آنها را بحال خودشان وامیگذارد و بقلب آنها نمیاندازد که اسلام اختیار نمایند چون قابلیت ندارند با آنکه در امور دنیوي
بسیار با هوش و فراستند که آنرا هم خداوند بآنها عطا فرموده لذا تصور میکنند در امور اخروي هم همین طورند با آنکه بسیار بلید
و کودن و نفهمند و تفصیل اینکه معنی در اوائل سوره بقره در ذیل آیه یخادعون اللّه و الّذین آمنوا گذشت و علامت اینکه قبیل
اشخاص آنستکه بسستی و سنگینی و کسالت بنماز اقدام مینمایند مانند کسیکه مجبور بکاري باشد براي آنکه مردم او را بهبینند و
مسلمان بدانند و البته معلوم است چنین کسی تا مردم او را نهبینند بیاد خدا نمیافتد [ صفحه 143 ] آنوقت هم که میافتد براي خاطر
مردم است که حقیقۀ یاد خدا نیست لذا عبادتش علاوه بر آنکه باطل است موجب عقاب اخروي و بعد از ساحت ربوبی است پس
یاد خدا در اینکه قبیل اشخاص کم است بحسب کمیّت و کیفیت چون فقط در حضور خلق است آنهم بحسب ظاهر نه واقع و در
کافی در ذیل اینکه آیه قریب باین مضمون را از حضرت امیر المؤمنین [ع] نقل نموده است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 143
صفحه 239 از 656
اشاره
124- مُذَبذَبِینَ بَینَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ مَن یُضلِل اللّه فَلَن تَجِدَ لَه سَبِیلًا [ 143 ] -قرآن- 1
ترجمه
مترددان میان اینکه دو نه بسوي آنها و نه بسوي آنها و کسیرا که گمراه کند خدا پس هرگز نیابی براي او راهی
تفسیر
. اشخاص منافق دو دل و مردد و مضطرب زندگانی میکنند و ذبذبه بمعنی اضطراب استعمال میشود و اصل آن ذب بمعنی طرد
است و اینها غالبا مطرود دو طرف واقع میشوند با آنکه بخیال خودشان میخواهند دل هر دو طرف را بدست بیاورند ولی اینکه
صفت عقلا و شرعا بسیار بد است انسان باید در هر امر ثابت قدم و یکدل و یکرو و یک جهت و استوار باشد تا در انظار محترم و
موقر و مورد اعتماد شود و نفاق با هر کس بد است خصوص با خدا که عالم باسرار و خفایا است و تردید در دین و اظهار اسلام و
اخفاء کفر و موافقت با مسلمانان در ظاهر و مرافقت با کفار در باطن موجب ضلالت و گمراهی ابدي است و کسیکه خداوند او را
هدایت ننماید و بخود واگذارد براي عدم قابلیت هرگز راه بحق پیدا نمیکند و دیندار نخواهد شد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 144
اشاره
166- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الکافِرِینَ أَولِیاءَ مِن دُونِ المُؤمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَن تَجعَلُوا لِلّه عَلَیکُم سُلطاناً مُبِیناً [ 144 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي کسانیکه ایمان آوردید مگیرید کافران را دوستان غیر از مؤمنان آیا میخواهید که قرار دهید از براي خدا بر خودتان حجتی
آشکار.
تفسیر
. لازمه دوستی با هر کس دشمنی با دشمنان او است پس اگر کسی با کسی اظهار دوستی کند و با دشمنان او هم دوست باشد
منافق است پس اهل ایمان که با خدا اظهار دوستی مینمایند نباید با کفار که دشمنان خدایند دوستی نمایند که اینکه خود حجت [
صفحه 144 ] واضحی است از براي خداوند در روز قیامت که بآن حجّت آنها را عذاب میفرماید باین تقریب که اگر راست
میگوئید مسلمان بودید چرا با کفار دوستی مینمودید با آنکه لازمه دوستی با هر کس دشمنی با دشمنان او است و تعجب است از
کسانیکه با اهل بیت نبوت اظهار دوستی میکند با آنکه با دشمنان آنها هم دوستند آنها هم بنظر حقیر نفاق با خدا و اهل بیت
نمودهاند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 145
صفحه 240 از 656
اشاره
98- إِن المُنافِقِینَ فِی الدَّرك الَأسفَل مِنَ النّارِ وَ لَن تَجِدَ لَهُم نَصِیراً [ 145 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا منافقان در طبقه آخرین از آتشند و هرگز نیابی از براي آنها یاوري.
تفسیر
. پناه میبریم بخدا جهنم درکات و مراتبی دارد پی در پی که از اعلی باسفل مرتب شده است مانند بهشت که درجاتی دارد و از
ادنی با علی مرتب است و درك اسفل در قعر جهنم است که آتش آن سوزانتر و عذاب آن شدیدتر است و آن جایگاه منافقان
است زیرا آنها علاوه بر کفر خدعه و مکر با خدا و استهزاء بدین نمودهاند پس حال آنها بدتر از کفار است و بهیچ وجه خلاصی از
براي آنها متصور نیست و اینکه مراتب را درکات نامیدهاند براي آنکه از اعمال آنها برایشان تدارك دیده شده است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 146
اشاره
- [ إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصلَحُوا وَ اعتَ َ ص مُوا بِاللّه وَ أَخلَصُوا دِینَهُم لِلّه فَأُولئِکَ مَعَ المُؤمِنِینَ وَ سَوفَ یُؤت اللّه المُؤمِنِینَ أَجراً عَظِیماً [ 146
185- قرآن- 1
ترجمه
مگر آنانکه توبه کردند و اصلاح نمودند و توسل جستند بخدا و خالص کردند دینشان را از براي خدا پس آنها با مؤمنانند و زود
باشد که بدهد خدا مؤمنان را مزدي بزرگ.
تفسیر
. در دستگاه الهی همیشه و براي هر کس در توبه باز است اگر چه منافق باشد که بدتر از کافر است همینکه توبه کرد و اصلاح
نمود مفاسد سابقه خود را و اعتصام و تمسک جست بدین حق و متوسل شد باولیاء خدا و خالص نمود دین خود را از شرك و
عمل خود را از ریا و هر چه غیر خدا باشد با اهل ایمان شریک خواهد بود در رتبه و اجر در دنیا و آخرت.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 147
اشاره
[ 99 [ صفحه 145 - ما یَفعَل اللّه بِعَذابِکُم إِن شَکَرتُم وَ آمَنتُم وَ کانَ اللّه شاکِراً عَلِیماً [ 147 ] -قرآن- 1
صفحه 241 از 656
ترجمه
چه کار دارد خدا بعذاب شما اگر شکر کردید و ایمان آوردید و باشد خدا شکرپذیر دانا.
تفسیر
. افعال خداوند معلل باغراض شخصیّه نیست اینکه بندگانرا عذاب میفرماید نه براي آنستکه از عذاب آنها فائده باو میرسد یا
ضرري از او مرتفع میشود یا عقده از کسی در دل دارد که خواسته باشد تشفّی قلب خود را حاصل نماید چون تمام اینها لوازم
احتیاج است و او غنی بالذات از جمیع ما سوي است بجمیع جهات بلکه چون ارحم الراحمین است میخواهد آئینه قلوب بندگانرا از
زنگ کفر و نفاق پاك فرماید تا قابل شود براي تجلّی انوار الهی و وصول بنعم غیر متناهی چون کفر و نفاق و عصیان امراض قلبیه
هستند که دواي آنها ایمان و خلوص و توبه و انابه است و مریض اگر بخودي خود دوا نخورد پدر مهربان بسختی باید باو بخوراند
تا شفا یابد و الا هلاك میشود و از نعمت حیات محروم میگردد چنانکه کافر و فاسق به تبعات و مفاسد اعمال خودشان در دنیا و
آخرت گرفتار میشوند نهایت آنکه فاسق بعذاب منزّه میشود و کافر بوبال ابدي دچار میگردد چنانچه در سوره بقره در ذیل آیه بلی
من کسب سیئۀ بیان شد و اینکه شکر بر ایمان مقدم شده است براي آنستکه مقتضاي شکرگزاري ایمان و اطاعت است و بعضی
گفتهاند براي آنستکه بنده ابتدا نظر بنعم الهی مینماید و شکر میکند با آنکه هنوز منعم را نشناخته از کسیکه آن نعمتها را باو عطا
فرموده بعد از اینکه در مقام شناختن منعم برمیآید و ایمان میآورد و خداوند شکر پذیر و ثواب دهنده است در مقابل شکر و کم را
قبول میفرماید و زیاد اجر میدهد و دانا است بمراتب شکر و ایمان و حق جزاي آن.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 148
اشاره
113- لا یُحِبُّ اللّه الجَهرَ بِالسُّوءِ مِنَ القَول إِلاّ مَن ظُلِمَ وَ کانَ اللّه سَمِیعاً عَلِیماً [ 148 ] -قرآن- 1
ترجمه
دوست ندارد خدا صدا بلند نمودن ببدي را از گفتار مگر کسیکه ستم کرده شده باشد و باشد خدا شنواي دانا.
تفسیر
. بدگوئی از مردم و دشنام دادن خصوصا با صداي بلند مبغوض الهی است ولی براي مظلوم چون تحمل ظلم و سکوت و اعراض از
حق دشوار است تجویز شده است خصوص در مقام شکایت نزد کسیکه میخواهد او احقاق حقش را بنماید خصوص در موردیکه
احقاق حق توقف بر بیان ظلم او داشته باشد بصوت بلند یا غیر آن و قمی قریب [ صفحه 146 ] به اینکه معنی را ذکر فرموده و در
مجمع از حضرت باقر [ع] نقل نموده است و در حدیث دیگري در تفسیر اینکه آیه وارد شده است که اگر کسی مدح و ثنا نماید از
دیگري در حضورش باوصافیکه در او نباشد در حق او ظلم نموده و باید قول او را قبول ننماید و او را تکذیب نماید و در مجمع از
حضرت صادق [ع] نقل نموده که اینکه در باره مهمان است که بر کسی وارد شود و صاحب خانه از او پذیرائی ننماید که جائز
صفحه 242 از 656
است میهمان کردار بد او را آشکار کند و عیاشی از آن حضرت نقل نموده که کسی که میهمانی کند از کسی و ببدي پذیرائی از
او نماید آنکس اینکه حق را دارد و نیز از آنحضرت روایت شده است که باید از اوصافیکه در او است تعدي ننماید و خداوند شنوا
است آنچه را گوینده بدگوئی کرده و میداند راست گفته یا دروغ و او را بر طبق گفتارش جزا خواهد داد و ما بین روایات اختلافی
نیست زیرا همه در مقام بیان مصادیق ظلمند نهایت آنکه توسعه در مفهوم ظلم دادهاند تا شامل شود منع حقوق برادران دینی را در
اینکه آیه اگر چه از حقوق واجبه نباشد یا آنکه باید حمل بر مواردي شود که مراعات آن واجب باشد و قدر متیقّن مورد اوّل است
و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 149
اشاره
103- إِن تُبدُوا خَیراً أَو تُخفُوه أَو تَعفُوا عَن سُوءٍ فَإِن اللّهَ کانَ عَفُ  وا قَدِیراً [ 149 ] -قرآن- 1
ترجمه
اگر آشکار کنید خوبی را یا پنهان کنیدش یا عفو کنید از بدي پس همانا خداوند باشد عفو کننده دانا.
تفسیر
. بعد از آنکه خداوند براي مظلوم ترخیص فرمود بدگوئی از ظالم را اشاره فرموده بآنکه اگر خودداري نماید و اظهار عمل بد او را
ننماید و از او درگذرد با آنکه قادر بر انتقام باشد متصف بصفت الهی شده است و مؤمن باید متخلق باخلاق خدا باشد و بردبار و با
گذشت باشد و سرّ کسی را فاش ننماید و عیب کسی را اظهار نکند بلکه باید خوبی و احسان و محاسن برادران دینی خود را
آشکار کند و پنهان ننماید خصوصا اگر بر او ذیحق باشند که شکر نعمت واجب است و اظهار خوبی کسی یا اخفاء آن اگر چه در
ابتداء آیه ذکر شده است ولی معلوم است که مقدمه براي ترغیب بعفو است در حال قدرت لذا در ذیل آیه بذکر اینکه دو صفت
[ براي خداوند اکتفا شده است و اللّه اعلم. [ صفحه 147
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 150
اشاره
إِن الَّذِینَ یَکفُرُونَ بِاللّه وَ رُسُلِه وَ یُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُوا بَینَ اللّه وَ رُسُلِه وَ یَقُولُونَ نُؤمِن بِبَعض وَ نَکفُرُ بِبَعض وَ یُرِیدُونَ أَن یَتَّخِ ذُوا بَینَ
226- ذلِکَ سَبِیلًا [ 150 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا آنانکه کافر میشوند بخدا و پیغمبرانش و میخواهند که جدائی اندازند میان خدا و پیغمبرانش و میگویند ایمان میآوریم ببرخی
و کافر میشویم ببرخی و میخواهند که بگیرند میان اینکه راهی را.
صفحه 243 از 656
تفسیر
. کفر ملت واحده است کفر بانبیاء خدا کفر بخدا است و کفر بخاتم انبیاء کفر بتمام آنها است و میان ایمان و کفر واسطه نیست
پس کفار اعم از مشرك و ملحد و یهود و نصاري و مجوس و غیرهم یکسانند در کفر و ضلالت چون ایمان بخدا محقق نمیشود
مگر بایمان بتمام انبیا و فرستادگان او و کسی نمیتواند مدعی شود که من بخدا و بعض انبیا ایمان دارم پس کافر محض نیستم و
میان ایمان و کفر راهی است براي من چنانچه یهود و نصاري ادعا داشتند و میخواستند در اینکه میان راهی براي گمراهی خودشان
پیدا کنند که خداوند آنرا باین آیه و آیه بعد مسدود فرمود.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 151
اشاره
84- أُولئِکَ هُم الکافِرُونَ حَ  قا وَ أَعتَدنا لِلکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً [ 151 ] -قرآن- 1
ترجمه
آن گروه ایشانند کافران براستی و مهیّا کردیم براي کافران عذابی خوار کننده.
تفسیر
. بیان اینکه آیه از آیه قبل استفاده شد و قمی فرموده آنها کسانی هستند که اقرار برسالت پیغمبر [ص] نموده و انکار ولایت امیر
المؤمنین [ع] را نمودند حقیر عرض میکنم یعنی منکرین امامت هم حقا و واقعا در کفر با منکرین رسالت شریکند و چون منشأ انکار
استکبار بوده عذاب بمهین موصوف شده است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 152
اشاره
167- وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّه وَ رُسُلِه وَ لَم یُفَرِّقُوا بَینَ أَحَدٍ مِنهُم أُولئِکَ سَوفَ یُؤتِیهِم أُجُورَهُم وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً [ 152 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آنانکه گرویدند بخدا و پیغمبرانش و جدائی نینداختند میان هیچ یک از آنها زود باشد که بدهیم بایشان مزدهاشان را و باشد خدا
آمرزنده مهربان.
تفسیر
. فرق نباید گذارد بین انبیا در اقرار برسالت نه در فضیلت و عموم دعوت و کتاب و شریعت و چون لفظ احد نکره در سیاق نفی
صفحه 244 از 656
است مفید عموم است و قابل اضافه لفظ بین و کلمه سوف براي تأکید و اشاره بآنستکه اجر کامل در قیامت است و کلمه [ صفحه
148 ] اجور براي اشاره باستحقاق و انواع نعمت است و وعده مغفرت براي عاصیان است و رحمت که تفضل است شامل آنها و
مطیعان است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 153
اشاره
یَسئَلُکَ أَهل الکِتاب أَن تُنَزِّلَ عَلَیهِم کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَد سَأَلُوا مُوسی أَکبَرَ مِن ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهرَةً فَأَخَذَتهُم الصّاعِقَۀُ بِظُلمِهِم
319- ثُم اتَّخَذُوا العِجلَ مِن بَعدِ ما جاءَتهُم البَیِّنات فَعَفَونا عَن ذلِکَ وَ آتَینا مُوسی سُلطاناً مُبِیناً [ 153 ] -قرآن- 1
ترجمه
میخواهند از تو اهل کتاب که نازل نمائی بر آنها کتابی از آسمان پس بتحقیق خواستند از موسی بزرگتر از اینکه را پس گفتند بنما
بما خدا را عیانا پس گرفت آنها را آتش آسمانی بسبب ستمشان پس گرفتند گوساله را بعد از آنکه آمد براي آنها معجزات
واضحات پس عفو کردیم از اینکه و دادیم موسی را سلطنتی آشکار.
تفسیر
. وقتی مردم از پیغمبر معجزه بخواهند خداوند باید بدست او ظاهر نماید و اجابت فرماید مطلوب آنها را در صورتی که مشکوك
باشد نبوت او نزد آنها و خواسته باشند حق براي آنها ظاهر شود تا ایمان بیاورند نه در صورتی که کرارا معجزات باهرات دیده
باشند و بواسطه جهل و عناد و لجاج حمل بر سحر و شعبده و نیرنگ نموده باشند و بخواهند هر روز یک بهانه بگیرند و پیغمبر را از
مقصد خود که ارشاد و هدایت خلق است بازدارند که هر روز از خدا بخواهد بدست او معجزي ظاهر نماید و آنها در اطراف آن
حرفها بزنند و بالاخره هم ایمان نیاورند و از اینکه قبیل بود خواهش یهود از حضرت ختمی مرتبت بعد از ظهور آن معجزات با
هرات و نزول قرآن کریم که هر سوره بلکه آیه آن آیتی است کافی و حجتی است وافی باثبات نبوت که گفتند اگر در دعوي
نبوت صادق هستی چنانچه حضرت موسی [ع] الواح توریۀ را یکمرتبه آورد باید تو هم کتاب خود را یکمرتبه از آسمان بیاوري چرا
سوره سوره و آیه آیه میاوري یا باید طوري بیاوري که ما به بینیم اوراق آنرا از آسمان بزیر میآید و ایمنعنی بطبع مبارك پیغمبر
[ص] گران آمد زیرا که نمیخواست ملتمس آنها را رد کند و نمیخواست از خداوند چنین خواهش بیمحلّی را بنماید و خداوند
براي تسلیت خاطر مبارك اینکه آیه را نازل فرمود که خلاصهاش آنستکه اینکه یهودان اولاد همان کسانی هستند که معاصر با
حضرت موسی بودند و دین و خلق و طینت و سجیّت و طبیعتشان همانستکه بود که ایرادات بنی اسرائیلی [ صفحه 149 ] داشتند باز
جاي شکرش باقی است که از تو فقط خواهش بیجائی نمودند از حضرت موسی علاوه بر خواهش بیجا و بیثمر خواهش محالی
نمودند بعد از آنهمه معجزات محیّر العقول آنحضرت و آن خواهش اینکه بود که بعد از آنکه آنحضرت آنها را پایکوه طور حاضر
فرمود و شنیدند که خداوند با آنحضرت تکلم فرمود گفتند ما ایمان نمیآوریم مگر آنکه خدا را بما نشان بدهی که او را بچشم به
بینیم غافل از آنکه خداوند جسم نیست که دیده شود و هر چه دیده شود بچشم مخلوق است و خدا نیست و اینکه خواهش محال
عقلی است و آنها هم بالفطره اینکه مطلب را میدانستند لکن تعصّب و عناد و لجاج مانع بود که رجوع بعقلشان نمایند و ادراك
صفحه 245 از 656
کنند اینکه معنی را پس آنها ظلم بخودشان نمودند که نور عقل فطري را که خداوند در وجود آنها قرار داده بود بواسطه تعنّت و
لجاج خاموش نمودند و مستحق عذاب شدند و خداوند صاعقه آسمانی را فرستاد که آنها را سوزاند چنانچه شرحش در سوره بقره
گذشت و پس از همه اینها گوساله پرست شدند و توبه نمودند و ما آنها را عفو فرمودیم و بموسی سلطنت و غلبه دادیم بر
دشمنانش چنانچه بتو سلطنت و غلبه خواهیم داد انشاء اللّه تعالی و تو آنها را عفو مینمائی و گرد ملال از خاطر میشوئی.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 154
اشاره
- وَ رَفَعنا فَوقَهُم الطُّورَ بِمِیثاقِهِم وَ قُلنا لَهُم ادخُلُوا البابَ سُجَّداً وَ قُلنا لَهُم لا تَعدُوا فِی السَّبت وَ أَخَذنا مِنهُم مِیثاقاً غَلِیظاً [ 154 ] -قرآن- 1
172
ترجمه
و بلند نمودیم بالاي سر آنها کوه طور را براي پیمانشان و گفتیم مر ایشانرا داخل شوید از در سجدهکنان و گفتیم مرایشانرا تجاوز
ننمائید در روز شنبه و گرفتیم از آنها پیمانی محکم.
تفسیر
. در سوره بقره شرح اینکه قضایا ذکر شده است و اجمالش آنستکه بامر خدا کوه طور را جبرئیل از زمین کند و بالاي سر آنها
نگهداشت و حضرت موسی فرمود یا عهد کنید که بفرقان عمل نمائید یا کوه را بسر شما میزنم ناچار قبول کردند و نیز مأمور شدند
که در وقت دخول در قریه اریحا یا بیت المقدس از در قریه داخل شوند و سجده شکر کنند و آنها تخلف نمودند و در زمان
حضرت داود مأمور شدند ماهی نگیرند در روز شنبه و آنها بمکر و حیله مقصودشانرا انجام دادند و بعذاب الهی از قبیل طاعون و
[ مسخ گرفتار شدند. [ صفحه 150
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 155
اشاره
فَبِما نَقضِ هِم مِیثاقَهُم وَ کُفرِهِم بِآیات اللّه وَ قَتلِهِم الَأنبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ وَ قَولِهِم قُلُوبُنا غُلف بَل طَبَعَ اللّه عَلَیها بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُونَ إِلاّ قَلِیلًا
208- 155 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
پس بسبب شکستن آنها پیمانشان را و کفرشان بآیتهاي خدا و کشتن آنها پیغمبران را بناحق و گفتارشان که دلهاي ما در غلاف
است بلکه مهر زده است خدا بر آنها بسبب کفرشان پس ایمان نمیآورند مگر کمی.
تفسیر
صفحه 246 از 656
. مسبب نقض میثاق عذابهاي دنیوي و اخروي آنها است که براي وضوح آن در کلام ذکر نشده است و ما زائده براي تأکید است
و آیات حجج و ادله داله بر رسالت است و قتل انبیا اگر چه بدست پدران آنها بوده لکن قمی فرموده چون آنها راضی بفعل پدران
خود بودند خداوند آنها را باعمال پدرانشان الزام فرموده و همچنین است حال هر کس راضی بفعل دیگري باشد که میتوان او را
بآن فعل الزام نمود، و گفتارشان اینکه بود که میگفتند دلهاي ما در پرده است پس نمیفهمند کلام تو را لذا خداوند تقریر فرمود
کلامشان را که علت نفهمی و خذلان و سلب توفیق از آنها که بمنزله مهر الهی است که بر دلهاي آنها نهاده است همان کفر و
لجاج و عنادشان است که تفکر در آیات الهی نمیکنند و از مواعظ پند نمیگیرند و هدایت نمیشوند و ایمان نمیآورند مگر اندکی
از آنها که هنوز نور عقل فطریشان بکلی بواسطه جهالت و لجاج خاموش نشده و ممکن است پرده از روي آن برداشته شود یا مگر
ایمان اندکی که براي قصور اعتباري بآن نیست و در حکم عدم است مانند ایمان ببعض انبیا و کفر ببعض یا ایمان به نبی و کفر
بوصی و شرح اینکه جملات بتفصیل در سوره بقره گذشت.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 156
اشاره
66- وَ بِکُفرِهِم وَ قَولِهِم عَلی مَریَمَ بُهتاناً عَظِیماً [ 156 ] -قرآن- 1
ترجمه
و بسبب کفرشان و گفتارشان بر مریم بهتانی بزرگ.
تفسیر
. و بسبب کفرشان بحضرت عیسی و بهتان بزرگی که بمادرش حضرت مریم زدند که گفتند حضرت عیسی را از یوسف نجار
آبستن شد چنانچه در مجالس از حضرت صادق [ع] نقل نموده که باین دلیل فرمود رضاي خلق مملوك و لسان آنها مضبوط
[ نخواهد شد. [ صفحه 151
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 157
اشاره
وَ قَولِهِم إِنّا قَتَلنَا المَسِیحَ عِیسَی ابنَ مَریَمَ رَسُولَ اللّه وَ ما قَتَلُوه وَ ما صَلَبُوه وَ لکِن شُبِّهَ لَهُم وَ إِن الَّذِینَ اختَلَفُوا فِیه لَفِی شَکٍّ مِنه ما لَهُم
284- بِه مِن عِلم إِلاَّ اتِّباعَ الظَّن وَ ما قَتَلُوه یَقِیناً [ 157 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گفتارشان که ما کشتیم مسیح عیسی پسر مریم پیغمبر خدا را و نه کشتند او را و نه بردار زدند و لکن مشتبه کرده شد براي ایشان
و همانا آنانکه اختلاف نمودند در آن هر آینه درشکند از آن نیست مر ایشانرا هیچ دانشی مگر پیروي نمودن گمان و نکشتند او را
صفحه 247 از 656
بطور یقین
تفسیر
. اقرارشان به نبوت حضرت عیسی از روي عقیده نبود بلکه بر طبق ادعاء آن حضرت و تصدیق حواریّون بود مانند آنکه نسبت
بحضرت ختمی مرتبت بمسلمین میگفتند که پیغمبري که فرستاده شده است بسوي شما دیوانه است و مقصودشان استهزا بود و اینکه
بعد از آن بود که خداوند آنحضرت را بآسمان برد و چون افتخار و تجرّي مینمودند بچنین معصیت بزرگی مورد ملامت شدند با
آنکه واقعا نکشته بودند آنحضرت را و نه بدار کشیده بودند بلکه خداوند کس دیگري را بصورت او در آورده بود و امر بر آنها
مشتبه شده بود چنانچه در سوره آل عمران در ذیل آیه و مکروا و مکر اللّه بیان شد و پس از اینکه واقعه بین یهود اختلاف شد
بعضی گفتند او دروغگو بود و ما او را بحق کشتیم و بعضی مردد شدند در قتل آنحضرت و گفتند اگر او را کشتیم پس رفیق ما که
براي کشتن او بخانه رفت چه شد و بعضی گفتند مقتول رویش روي عیسی است ولی بدنش بدن رفیق ما است پس معلوم نیست ما
او را کشتیم یا رفیق خودمان را و کسانیکه شنیده بودند از آنحضرت که فرمود خداوند مرا بآسمان عروج میدهد گفتند آنحضرت
راست گفت بآسمان رفت و دسته دیگر گفتند آنحضرت دو جنبه داشت جنبه لاهوتی و جنبه ناسوتی بجنبه ناسوتی بدار کشیده شد
و بجنبه لاهوتی خود عروج فرمود و هیچ یک از اینکه آراء و اقوال از روي علم و دانش و معرفت نبود بلکه هر یک بگمان خود
اظهار عقیده و رأي مینمودند و همه در شک و شبهه بودند تا خداوند رفع شبهه از خلق فرمود و براي مزید تأکید فرمود که قطعا و
یقینا نکشتند او را با آنکه در صدر آیه فرموده بود که نکشتند او را و نه بدار کشیدند و در آیه بعد فرموده که خداوند او را بجانب
خود عروج داد و حقیقت امر معلوم گشت.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 158
اشاره
72- بَل رَفَعَه اللّه إِلَیه وَ کانَ اللّه عَزِیزاً حَکِیماً [ 158 ] -قرآن- 1
ترجمه
[ بلکه بلند کرد او را خداوند بسوي خود و باشد خدا غالب درست کردار . [ صفحه 152
تفسیر
در فقیه از حضرت سجاد [ع] نقل نموده که از براي خداوند بقعهها است در آسمانها پس کسیکه عروج کند بیکی از آن بقاع عروج
بجانب خداوند نموده است و اینکه آیه را تلاوت فرمودند و قمی فرموده وقتی بآسمان رفت پیراهن پشمی در برداشت و عیاشی از
حضرت صادق [ع] نقل نموده است که آن پیراهن را حضرت مریم رشته و بافته و دوخته بود و چون آنحضرت بآسمان رسید ندا
آمد که بیانداز از خود زینت دنیا را و خداوند غالب و قادر است بر هر چه اراده فرماید و هر چه کند مطابق حکمت است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 159
صفحه 248 از 656
اشاره
126- وَ إِن مِن أَهل الکِتاب إِلاّ لَیُؤمِنَن بِه قَبلَ مَوتِه وَ یَومَ القِیامَۀِ یَکُون عَلَیهِم شَهِیداً [ 159 ] -قرآن- 1
ترجمه
و نیست احدي از اهل کتاب مگر آنکه ایمان میاورد البته باو پیش از مردنش و روز قیامت میباشد بر آنها گواه
تفسیر
. بر طبق روایات کثیره از عامّه و خاصّه حضرت عیسی در آخر الزمان از آسمان نزول نموده و بحضرت صاحب الامر اقتدا مینماید و
آنروز تمام مردم دنیا داراي یک ملت و مذهبند و همه اقرار دارند که عیسی [ع] بنده و رسول خدا است پس همه ایمان میآورند
بآنحضرت بطوریکه مرضی خدا است بیرون از افراط و تفریط در حق آنحضرت نه خدا و پسر خدایش دانند و نه منکر نبوت و
العیاذ باللّه طیب مولدش باشند تا وفات نماید و اینکه روایات مطابق با ظاهر آیه است و بنابر اینکه ضمیر به و موته هر دو راجع
بآنحضرت است و از بعضی روایات استفاده میشود که هیچ یک از یهود و نصاري و سایر اهل کتاب از دنیا بیرون نمیروند مگر
آنکه اقرار به نبوت و عبودیت حضرت عیسی مینمایند اگر چه در حال جان دادن باشد که دیگر در آن حال ایمان فائده ندارد و
بنابر اینکه ضمیر موته راجع باهل کتاب است و اینکه خلاف ظاهر است زیرا ضمیر به و یکون راجع بحضرت عیسی است و فصل
بین آن دو ضمیر بضمیر اجنبی بدون قرینه روا نیست و از بعضی روایات دیگر استفاده میشود که هر کس از دنیا برود حضرت
رسول [ص] و حضرت امیر المؤمنین [ع] را مشاهده مینماید و ضمیر به راجع به پیغمبر [ص] است ولی ایمان آنوقت فائده ندارد و
اینعنی هم خلاف ظاهر است زیرا ذکري از حضرت ختمی مرتبت در آیات سابقه نشده است و عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل
نموده که اینکه آیه مخصوص بما است هیچ یک از اولاد فاطمه [ع] نیست مگر آنکه بالاخره اقرار به امامت مینماید و از دنیا میرود
چنانچه [ صفحه 153 ] اولاد حضرت یعقوب بالاخره اقرار به نبوت حضرت یوسف نمودند و بنابر اینکه مراد از اهل کتاب ورثه
کتابند و ضمیر به راجع بامام است و اینکه معنی هم خلاف ظاهر است زیرا سبق ذکري از امام [ع] و عهدي در بین نیست و ممکن
است ضمیر به بنابر دو معنی اخیر راجع بکتاب باشد و از کتاب بطریق استخدام پیغمبر و امام اراده شده باشد و در اخبار اینکه نکته
ذکر نشده و حاصل معنی را بیان فرمودهاند و ضمیر یکون بنابر دو معنی اول و دوم راجع به عیسی [ع] است که شهادت میدهد بر
یهود بآنکه تکذیب نبوتش را نمودند و افترا بمادرش زدند و بر نصاري که شریک الباري یا پسر خدایش دانستند و بنابر معنی سوم
و چهارم راجع به پیغمبر [ص] و امام [ع] است که شهادت میدهند بر اعمال آنها و ظلم بعترت طاهره و انصاف آنستکه اظهر و اسلم
اینمعانی از اشکال همان معنی اوّل است اگر چه آنهم انصافا بیاشکال نیست زیرا ظاهر آیه آنستکه تمام اهل کتاب از اولین و
آخرین حالشان اینکه است نه اهل یک زمان که حاضرین در زمان ظهور امام غائب [ع] باشند و بنظر حقیر معنی دیگري رسیده که
مفسرین متعرض نشدهاند و اینکه معنی با معانی مذکوره هم وفق دارد و قابل جمع بین معانی است و با ظاهر هم منطبق است لذا
ضرر ندارد بطور احتمال ذکر شود و آن اینست که ضمیر به و یکون راجع باشد بکتاب و ضمیر موته راجع باشد باهل کتاب باعتبار
افراد چون موت حق آدمی است و در حین مرگ حقائق مکشوف میشود و هر کس بکتاب حقیقی خود ایمان میآورد ولی آنوقت
قادر بر عمل نیست پس باید اهل قرآن تا میتوانند بقرآن عمل نمایند تا در آنروز دچار حسرت و ندامت نشوند و شاید مراد از
مشاهده پیغمبر [ص] و ائمه اطهار هم در روایات اینکه باب همین باشد و اینکه معنی علاوه بر آنچه ذکر شد مؤید بعقل و نقل و
اعتبار است و شهادت قرآن در روز قیامت بر کسانیکه ترك نمودند عمل بآنرا مسلم است و قابلیت جمع اینکه معنی با معانی سابقه
صفحه 249 از 656
بآنستکه ایمان بکتاب ملازم با ایمان بانبیا و اولیا است بلکه عین آنست زیرا آنها کتابهاي گویاي الهی میباشند و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 160
اشاره
133- فَبِظُلم مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبات أُحِلَّت لَهُم وَ بِصَدِّهِم عَن سَبِیل اللّه کَثِیراً [ 160 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس براي ستمی از آنانکه یهود شدند حرام کردیم بر آنها پاکیزهائی را که حلال شده بود براي ایشان و براي بازداشتنشان از راه
[ خدا بسیار. [ صفحه 154
تفسیر
تنوین ظلم براي تعظیم است و مظالم همانست که در آیات سابقه و لاحقه ذکر شده و میشود و طیبات محرمه بر آنها گفتهاند
حیواناتی است که در سوره انعام بیان شده و در کافی و عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل نموده کسیکه گندم خود را پاك نکرده
زراعت نماید و زراعتش پر از جو بدست آید براي ظلم او است نسبت بزمین و مزار عینش چون خداوند فرموده براي ظلم یهودان
حرام نمودیم بر آنها اشیاء پاکیزهئی را که حلال شده بود بر آنها یعنی گوشت شتر و گاو و گوسفند و بازداشتنشان از راه خدا بسیار
منعشان از دخول در اسلام است بالقاء شبهات و مکائد بسیار یا خلق بسیاري را.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 161
اشاره
144- وَ أَخذِهِم الرِّبَوا وَ قَد نُهُوا عَنه وَ أَکلِهِم أَموالَ النّاس بِالباطِل وَ أَعتَدنا لِلکافِرِینَ مِنهُم عَذاباً أَلِیماً [ 161 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گرفتن آنها ربا را و بتحقیق نهی شده بودند از آن و خوردنشان مالهاي مردم را بناحق و مهیا نمودیم براي کافران از آنها عذابی
دردناك.
تفسیر
. ربا در بیع یا قرض چنانچه در دین اسلام حرام است در مذهب یهود هم حرام بوده و همچنین رشوه و اجرت گرفتن بر عمل حرام
و از اینکه قبیل وجوه محرمه و کفار چنانچه مکلف بقبول اسلامند مکلف بعمل باحکام هم هستند ولی اگر توبه نمایند و مسلمان
شوند خداوند گناهان گذشته آنها را میآمرزد.
صفحه 250 از 656
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 162
اشاره
لکِن الرّاسِخُونَ فِی العِلم مِنهُم وَ المُؤمِنُونَ یُؤمِنُونَ بِما أُنزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِکَ وَ المُقِیمِینَ الصَّلاةَ وَ المُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ المُؤمِنُونَ
267- بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤتِیهِم أَجراً عَظِیماً [ 162 ] -قرآن- 1
ترجمه
ولی راسخان در دانش از آنها و گروندگان میگروند بآنچه فرستاده شد بسوي تو و آنچه فرستاده شد پیش از تو بخصوص بر پا
دارندگان نماز و دهندگان زکوة و گروندگان بخدا و روز بازپسین آنگروه زود باشد که دهیمشان مزدي بزرگ.
تفسیر
. کسانیکه در وادي علم راسخ و ثابت قدمند از معلوم خود تجاوز نمیکنند و بعلم خود عمل مینمایند و دانش خود را فداي هیچ
غرضی از اغراض نمینمایند اگر چه یهودي باشند همینقدر که در توریۀ صحیح یافتند اوصاف پیغمبر آخر الزمان را اقرار به نبوت
او مینمایند و ایمان بقرآن و توریۀ و سایر کتب سماوي میآورند و دیگر طلب معجزي از آنحضرت نمیکنند زیرا اینکه امر خود دلیل
روشنی است بر حقانیت توریۀ و [ صفحه 155 ] قرآن و آورنده آندو آنها مانند عبد اللّه سلام و اصحابش و همچنین کسانیکه ایمان
به پیغمبر [ص] آوردند ایمان بقرآن و سایر کتب سماوي میآورند که همه صدق و حقند زیرا ایمان به پیغمبر لازمهاش ایمان بقرآن
است و ایمان بقرآن ملازم با ایمان بسایر کتب سماوي است که در قرآن مکرر تصریح بآن شده است مخصوصا کسانیکه نماز گذار
و بر پا دارنده نمازند که آنها چون شبانه روزي اقلا پنج مرتبه متوجه بحق شده با خداوند طرف خطاب میشوند قلب آنها منور بانوار
حق میشود و حق و اهل حق را مشاهده مینمایند و حقائق براي آنها بعین الیقین مکشوف میشود دیگر چه حاجت به بینه و برهان و
دلیل و اعجاز و کرامت دارند و بنابر آنچه عرض شد لکن استدراك از سؤال معجزه و سایر مطاعن بنی اسرائیل است که از آیه
یسئلک اهل الکتاب به بعد ذکر شد تا شامل راسخان در علم از آنها نشود و مؤمنون عطف بر راسخون است و مراد بآنها غیر اهل
کتابند مانند نوع اصحاب پیغمبر [ص] که بدون طلب معجزه یا با طلب آن بدون لجاج و عناد بالطوع و الرغبه ایمان آوردند و
المقیمین منصوب بمدح است که ایمان آنها اسرع و اکمل است بتقدیر اخص یا امدح و بعضی گفتهاند المقیمین عطف است بر ما
انزل الیک و مراد از آنها پیغمبران یا ملائکه یا ائمه اطهارند و المقیمون نیز قرائت شده است ولی نادر است و از مصحف إبن مسعود
نقل شده است و بنابر اینکه مبتدا است و المؤتون الزکوة عطف بآن است و بنا بر قرائت مشهور و المؤتون الزکوة مبتدا است و در هر
حال سنؤتیهم خبر است و چون غرض اصلی از آیه که بیان حال راسخان در علم از اهل کتاب و سایر مؤمنین مخصوصا اهل نماز
بود حاصل شده بود و ضمنا مدح از ایمان به پیغمبر و کتب سماوي و نماز بدون تعصب و تکلف شده بود مناسب بود در ذیل آیه
اثبات اجر و فضلی براي دهندگان زکوة و اهل ایمان بخدا و روز جزا شود تا اصول دین تکمیل و چنانچه در کلام الهی معمول
است ذکري از زکوة عقیب صلاة شده باشد و مراجعه بآنچه عرض شد براي حل تمام اشکالات و بیان وجوه محسنات کلام کافی
است لذا از نقل اقوال و وجوه تراکیب منقوله در اینکه مقام خودداري مینمائیم و اللّه اعلم بالصواب.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 163
صفحه 251 از 656
اشاره
إِنّا أَوحَینا إِلَیکَ کَما أَوحَینا إِلی نُوح وَ النَّبِیِّینَ مِن بَعدِه وَ أَوحَینا إِلی إِبراهِیمَ وَ إِسماعِیلَ وَ إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ وَ الَأسباطِ وَ عِیسی وَ
[ 258 [ صفحه 156 - أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیمانَ وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً [ 163 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا ما وحی نمودیم بتو چنانچه وحی نمودیم بنوح و پیغمبران پس از او و وحی نمودیم بابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و
احفادش و عیسی و ایّوب و یونس و هرون و سلیمان و دادیم داود را زبور.
تفسیر
. استبعاد از امري غالبا حجاب عقل میشود بطوریکه برهان نمیتواند رفع آنرا نماید در اینکه حال لازم است ذکر امثال و نظائر آن
شود تا وحشت طبع از قبول آن امر رفع و ذهن مأنوس بآن گردد مثلا اگر کسی استبعاد نماید از طول عمر امام زمان عجل اللّه تعالی
فرجه هر قدر طرف به برهان خواسته باشد رفع اینکه استبعاد را نماید ممکن نیست مگر آنکه معمّرین دنیا از قبیل حضرت آدم و
نوح و خضر و امثال آنها را برایش بشمار آورند تا استبعادش رفع شود و چون یکی از اموریکه مانع از اجابت یهود از دعوت الهی
بوده استبعاد از نبوت حضرت ختمی مرتبت بود خداوند در اینکه آیه بیان امثال و نظائر آنحضرت را در نبوت فرموده تا رفع استبعاد
شود و ایرادات بنی اسرائیلی از قبیل آنکه چرا قرآن یکدفعه نازل نشد مانند توریۀ موقوف گردد چون نوعا اینکه قبیل ایرادات در
مقام استبعاد از امري واقع میشود و ابتداء مزین فرمود کلام را بذکر نبوت آنحضرت براي اثبات فضل و شرف و اشاره بآنکه اگر چه
آخر است در ظاهر ولی اول است بحسب واقع و تصریح بآنکه او ممثل است و سایرین مثال نظامی گوید اي ختم پیمبران مرسل
حلواي پسین و ملح اول پس از آن شروع فرمود بذکر انبیاء اولو العزم که اول آنها حضرت نوح است و او را ابو البشر ثانی گویند
براي آنکه بنی آدم فعلا تمام از نسل اویند و اجمالا اشاره فرمود به پیغمبرانی که بعد از آن حضرت آمدند که همه مروج و مبین
شریعت او بودند تا زمان حضرت ابراهیم [ع] پس از آن تصریح فرمود بنام نامی آنحضرت که ظاهرا بعد از حضرت ختمی مرتبت
افضل انبیاء و مرسلین است و اولو العزم دوم و پدر پیغمبران بنی اسرائیل و غیر آنها است و پس از آن بیان فرمود پیغمبرانی را که از
نسل آنحضرت بودند و ابتدا فرمود بذکر حضرت اسمعیل که اشرف انبیا از نسل او است و بعد یاد فرمود از برادرش اسحق و از پسر
او یعقوب که پدر انبیاء بنی اسرائیل است و آنحضرت ملقب باسرائیل اللّه بوده و اسباط دوازده قبیله بنی اسرائیلند که اکثر انبیا از
آنها بودهاند از نسل دوازده پسران حضرت یعقوب که آنها را اسباط گویند چنانچه اولاد حضرت اسمعیل را قبائل گفتهاند پس از
آن [ صفحه 157 ] پیغمبران برجسته و نامی اینکه خاندان را ذکر فرمود و مقدم داشت نام نامی حضرت عیسی را که اولو العزم و
مشهور آفاق و مورد انکار و عناد یهود بود و مزیت داد در آخر حضرت داود را بنام بردن کتاب او که زبور بود براي اعتراف یهود
بفضل و نبوت او با آنکه کتاب او هم مانند قرآن بتدریج نازل شده بود تا ملزم شوند به نبوت حضرت ختمی مرتبت و نگویند چرا
قرآن مانند توریۀ جملۀ نازل نگردیده است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 164
اشاره
صفحه 252 از 656
126- وَ رُسُلًا قَد قَصَصناهُم عَلَیکَ مِن قَبل وَ رُسُلًا لَم نَقصُصهُم عَلَیکَ وَ کَلَّمَ اللّه مُوسی تَکلِیماً [ 164 ] -قرآن- 1
ترجمه
و پیغمبرانی که بتحقیق ذکر نمودیم قصه آنها را براي تو پیش از اینکه و پیغمبرانی که ذکر ننمودیم قصه آنها را براي تو و سخن
گفت خدا با موسی سخن گفتنی
تفسیر
. از أبو ذر غفاري رضی اللّه عنه نقل شده که بحضرت ختمی مرتبت عرض نمودم که پیغمبران چند تن بودند و چند تن از آنها
مرسل بودند فرمود یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر بودند و مرسلان آنها سیصد و سیزده نفر بودند و احوال بعضی از آنها در
قرآن ذکر شده و از بعضی نام برده نشده است و اینکه موجب قدح در رسالت آنها نیست چنانچه تخصیص هر یک از آنها
بخصوصیتی مانند تخصیص حضرت موسی [ع] بتکلم منافی با فضیلت سایرین نیست اگر چه آن منتهاي مراتب وحی باشد چنانچه
گفتهاند و نیز منافی با افضلیت خاتم انبیا نیست زیرا بآنحضرت عطا شده است آنچه را بهر یک از انبیا و مرسلین عطا شده بود
چنانچه بآنحضرت وحی شده است آنچه را بتمام انبیا وحی شده بود و عیاشی از صادقین علیهما السلام استدلال به آیه سابقه را بر
اینکه مدعی نقل فرموده و در کافی از پیغمبر [ص] نقل نموده که خداوند عطا فرمود بمن سورهاي طولانی را بجاي توریه و
سورهاي مئین را بجاي انجیل و سورهاي مثانی را بجاي زبور و فضیلت داده شدم من بسورهاي مفصّل که شصت و هشت سوره
است و گفتهاند سور طول از الم است تا هفت سوره و انفال و برائه یکیست چون هر دو راجع بغزوات است و بین آندو بسم اللّه
نیست و مئین از سوره بنی اسرائیل است تا هفت سوره و آنها را مئین نامیدهاند براي آنکه هر یک از آنها تقریبا صد آیه است و
مفصل از سوره محمّد [ص] است تا آخر قرآن و مفصل نامیده شده براي آنکه فواصل آنها زیاد است چونکه آیات آنها کوچک
است و بقیه سورهها مثانی است چونکه آنها دو دستهاند یکدسته تالی و ثانی طول و یکدسته تالی و ثانی [ صفحه 158 ] مئین و شاید
اشاره باشد بآنکه حقائق اینکه سه کتاب در اینکه سه قسمت است و سایر حقائق موجودات از بقیه قرآن کشف میشود و سوره فاتحه
فهرست مطالب است و در اکمال و عیاشی از حضرت باقر [ع] نقل نموده که میان آدم و نوح پیغمبرانی بودند مخفی و آشکار براي
اینکه در قرآن از آنها اسم برده نشده است ولی پیغمبرانی که آشکار بودند نامبرده شدهاند و اینکه آیه را تلاوت فرمودند و در
خصال از پیغمبر [ص] نقل نموده که خداوند مناجاة فرمود با حضرت موسی بیکصد و بیست و چهار هزار کلمه در سه شبانه روز که
در آنمدت موسی نه خورد و نه آشامید و چون مراجعت نمود نزد بنی اسرائیل و سخنان آنها را شنید از آنها بدش آمد براي آنکه
شیرینی کلام خداوند در سامعه او جاي گرفته بود و در توحید از حضرت کاظم [ع] نقل نموده که حضرت موسی با بنی اسرائیل
بکوه طور رفت و آنها را پاي کوه نگاه داشت و خود از کوه بالا رفت و از خدا خواست که با او تکلم فرماید و بآنها کلام خود را
بشنواند و خداوند اجابت فرمود و ایجاد کرد کلام خود را در درخت و منبعث فرمود صوت را از شش جانب بالا و پائین و دست
راست و دست چپ و جلو رو و پشت سر که از تمام جهات بیک منوال شنیدند و از امیر المؤمنین [ع] روایت شده است که کلام
خدا بتوسط آلات و جوارح و زبان نیست خداوند منزه است از صفات خلق و در روایت دیگر فرموده یک نحو نیست گاهی با
پیغمبران سخن میگوید و گاهی بقلب آنها میاندازد و گاهی آنها خواب میبینند و گاهی رسولان آسمانی ابلاغ کلام برسولان
زمین مینمایند همه اینها وحی و تنزیل است و در احتجاج در محاجّه یهود با پیغمبر [ص] نقل نموده است که آنها گفتند خداوند با
موسی تکلم فرمود و با تو نفرمود پس او بهتر از تو است حضرت فرمود من بکرامتی بالاتر از آن مخصوص شدم گفتند آن چه بود
صفحه 253 از 656
حضرت آیه اسري را که راجع بمعراج است تلاوت فرمود و کلمه تکلیما در آیه اگر چه مفعول مطلق و بحسب ظاهر تأکیدي است
ولی شاید مفعول مطلق نوعی و اشاره باشد بآنکه تکلم با حضرت موسی بیک نوع بود نه بانواع متعدده چنانچه نسبت بحضرت
ختمی مرتبت بوقوع پیوست و استدلال صادقین علیهما السلام در روایت عیاشی که قبلا اشاره شد شاید ناظر باجتماع افراد و انواع
وحی براي آنحضرت بوده بملاحظه صدر آیه سابقه و ذیل اینکه آیه و اللّه اعلم و رسلا در صدر آیه منصوب بفعل مقدر است که
اوحینا در آیه سابقه دال بر آن است یعنی و ارسلنا رسلا یا و قصصنا رسلا و بنابر اینکه دال قصصناي [ صفحه 159 ] مذکور در اینکه
آیه است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 165
اشاره
144- رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلّا یَکُونَ لِلنّاس عَلَی اللّه حُجَّۀٌ بَعدَ الرُّسُل وَ کانَ اللّه عَزِیزاً حَکِیماً [ 165 ] -قرآن- 1
ترجمه
پیغمبرانی بشارت دهندگان و بیم دهندگان تا نباشد براي مردم بر خدا حجتی بعد از پیغمبران و باشد خدا غالب درستکردار
تفسیر
. فائده و مقصود از ارسال رسل و انزال کتب دو چیز است اولا ارشاد و هدایت بمصالح و مفاسد امور خلق ثانیا اتمام حجت از طرف
خداوند بر آنها و باین جهت وظیفه انبیا بشارت دادن بنعیم جاوید است و بیم دادن از عذاب ابدي خواه مردم هدایت بشوند و
بفرمایشات آنها گوش بدهند خواه ندهند چون اگر هدایت شوند که مقصود کلی از بعثت حاصل شده است و اگر هم گوش ندهند
از طرف خداوند حجت بر آنها تمام شده و راه عذر آنها مسدود گشته و نمیتوانند بگویند چرا براي ما پیغمبري نفرستادي که راه
صواب و خطا را بما بنماید و آگاه کند ما را از عذاب اخروي تا ما معصیت نکنیم و بعذاب گرفتار نشویم و چون فائده اولی واضح
و غرض ثانوي خفی بود خداوند در اینکه آیه تصریح باین مقصود فرموده تا تصور نشود که در صورتی که مردم قابل ارشاد و
هدایت نباشند فائده بعث رسل چیست و بدانند که بر هر تقدیر مقصود حاصل و فائده مرتب است و حجت خدا غالب و افعالش
مطابق حکمت است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 166
اشاره
129- لکِن اللّه یَشهَدُ بِما أَنزَلَ إِلَیکَ أَنزَلَه بِعِلمِه وَ المَلائِکَۀُ یَشهَدُونَ وَ کَفی بِاللّه شَهِیداً [ 166 ] -قرآن- 1
ترجمه
ولی خدا شهادت میدهد بآنچه فرستاد بسوي تو فرستاد آن را با دانش خود و فرشتگان گواهی میدهند و کافی است خدا بگواه
صفحه 254 از 656
بودن
تفسیر
. گفتهاند چون آیه انّا اوحینا الیک نازل شد یهود گفتند ما شهادت نمیدهیم باین امر و خداوند براي رد آنها اینکه آیه را نازل فرمود
و بنظر حقیر معمولا پیغمبر در موقعیکه مردم اجابت دعوتش را ننمایند از دو امر ملول میشود یکی آنکه زحمتش بر حسب ظاهر
منتج نتیجه نشده و دیگر آنکه مورد تکذیب خلق گشته و در آیه قبل بیان شد که اگر نتیجه اصلی هم بدست نیاید نتیجه دیگري
[ حاصل است که اتمام حجت باشد پس از اینکه جهت رفع نگرانی شد ولی از جهت دیگر نگرانی باقی بود تا خداوند [ صفحه 160
باین آیه رفع فرمود باین بیان که اگر یهود تکذیب تو و کتابت را نمودند خدا شهادت میدهد بحقانیت کتاب تو که نازل فرمود آنرا
با علم باهلیت و لیاقت تو براي انزال کتاب بعلاوه ملائکه هم شهادت میدهند بر طبق شهادت خدا و اگر هیچ کس تصدیق ننماید ترا
شهادت خداوند کافی است براي دلخوشی و رفع نگرانی تو و بعضی گفتهاند مراد از انزال بعلم انزال کتاب است بر وفق علم الهی
که مشتمل بر تمام حقائق موجودات است و کسی نمیتواند مانند آن کتابی بیاورد و در هر حال جمله مستأنفه و براي توصیف است
و بعلمه متعلق است بمتلبسا محذوف که حال است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 167
اشاره
94- إِن الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل اللّه قَد ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً [ 167 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا آنانکه کافر شدند و بازداشتند از راه خدا بتحقیق گمراه شدند گمراهی دوري.
تفسیر
. حضرات یهود علاوه بر آنکه گمراه شدند مردم را هم بالغاء شهبات گمراه کردند و نگذاردند بفطرت اولیه خودشان باقی باشند تا
قبول اسلام نمایند و مضل از ضال دورتر است بهدایت و قبول حق.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 168
اشاره
111- إِن الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَم یَکُن اللّه لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم طَرِیقاً [ 168 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا آنانکه کافر شدند و ستم نمودند نباشد خدا که بیامرزد آنها را و نه آنکه هدایت نماید آنها را براهی.
صفحه 255 از 656
تفسیر
. کسانیکه کافر شدند ظلم بر خودشان و پیغمبر [ص] و ائمه اطهار نمودهاند چون آنها را تکذیب نمودند بلکه میتوان گفت ظلم
بتمام خلق نمودند زیرا قولا و عملا موجب اضلال آنها شدهاند و تا مادامیکه متصف باین صفتند قابل مغفرت نیستند و خدا راه
نمائی از آنها نمیکند و در کافی و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که اینکه آیه باین نحو نازل شد ان الّذین کفروا و
ظلموا آل محمّد حقهم و قمی از امام صادق [ع] اینکه قرائت را روایت نموده است و توجیه اینکه قبیل روایات مکرر ذکر شده
است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 169
اشاره
96- إِلاّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّه یَسِیراً [ 169 ] -قرآن- 1
ترجمه
مکر راه جهنم را جاودانیان در آن همیشه و باشد اینکه براي خدا آسان
تفسیر
. کسانیکه کافر شدند و اصرار نمودند بر کفر و ظلم بانبیاء و اولیاء و نفوس خود [ صفحه 161 ] چنانچه در آیه سابقه اشاره شد نور
عقل فطري آنها خاموش و بآلات و جوارحیکه خداوند بآنها عطا فرموده براي نیل بمقامات عالیه و هدایت براه بهشت نمیبینند و
نمیجویند مگر مشتهیات نفسانی و راه دوزخ را و خدا در دنیا سلب توفیق از آنها نموده بحال خودشان را میگذارد و در آخرت
مخلد در آتش خواهند بود و کسی تصور نکند که خلود محال است چون بسیاري از امور است که بنظر ما ممتنع میاید و در مقابل
قدرت الهی سهل و آسان است و کسیکه با دوربین دیگري که باو داده راهی را پیدا کند میتوان گفت دیگري آن راه را باو ارائه
داده است علاوه بر آنکه خدا راه بهشت و جهنم را بهمه ارائه داده و آنها ندیدند مگر راه جهنم را پس میتوان گفت ارائه نداده
است بآنها مگر راه جهنّم را.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 170
اشاره
یا أَیُّهَا النّاس قَد جاءَکُم الرَّسُول بِالحَق مِن رَبِّکُم فَآمِنُوا خَیراً لَکُم وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن لِلّه ما فِی السَّماوات وَ الَأرض وَ کانَ اللّه عَلِیماً
205- حَکِیماً [ 170 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 256 از 656
اي مردمان بتحقیق آمد شما را پیغمبر براستی از پروردگارتان پس ایمان بیاورید بهتر است از براي شما و اگر کافر شوید پس همانا
مر خدا راست آنچه در آسمانها و زمین است و باشد خدا داناي درستکردار.
تفسیر
. خداوند در اینکه آیه شهادت موعود سابق خود را براي تسلاي خاطر پیغمبر اکرم ادا فرموده و امر فرمود است مردم را بایمان به
پیغمبر [ص] و توصیف فرموده است ایمان را بآنکه خیر است براي مردم و بنابر اینکه خیر صفت ایمانا محذوف است یا خبر یکون
محذوف و اشاره فرموده است باستغناء خود از ایمان خلق و بودن او امرش مطابق علم و حکمت و در کافی و عیاشی از حضرت باقر
[ع] روایت فرموده که آمدن پیغمبر بحق در ولایت امیر المؤمنین است و ایمان باو خیر است براي مردم و کفر باو مقصود در اینکه
آیه است و معلوم است که اختصاص ندارد نهایت آنکه چون اینکه اصل مهم مورد انکار شده بود تصریح فرمودهاند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 171
اشاره
یا أَهلَ الکِتاب لا تَغلُوا فِی دِینِکُم وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللّه إِلاَّ الحَق إِنَّمَا المَسِیح عِیسَ ی ابن مَریَمَ رَسُول اللّه وَ کَلِمَتُه أَلقاها إِلی مَریَمَ وَ
رُوحٌ مِنه فَآمِنُوا بِاللّه وَ رُسُلِه وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَۀٌ انتَهُوا خَیراً لَکُم إِنَّمَا اللّه إِله واحِ دٌ سُبحانَه أَن یَکُونَ لَه وَلَدٌ لَه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی
438- الَأرض وَ کَفی بِاللّه وَکِیلًا [ 171 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي اهل کتاب غلو نکنید در دینتان و نگوئید در باره خدا مگر حق جز [ صفحه 162 ] اینکه نیست که مسیح عیساي پسر مریم پیغمبر
خدا و کلمه او است که القا کرد آن را بمریم و روحی است از او پس بگروید بخدا و پیغمبرانش و نگوئید سه است باز ایستید بهتر
است براي شما جز اینکه نیست که خدا خدائیست یکتا منزه است او از آنکه بوده باشد مر او را فرزندي مر او راست آنچه در
آسمانها و آنچه در زمین است و کافی است خدا که کار گذار باشد.
تفسیر
. پس از ختم کلام با یهود خداوند روي سخن را بقسمت دیگري از اهل کتاب فرمود که آنها نصاري هستند و نهی فرمود آنانرا از
غلو و مبالغه در شأن و مقام حضرت عیسی بن مریم که ملقب بمسیح است و آنکه در باره خدا جز براستی سخنی نگویند و تصریح
فرمود بشئون و مقامات آنحضرت که نبود او مگر پیغمبر خدا و بکلمه کن وجودیّه خداوند که و اصل فرمود آن را برحم مریم بدون
پدر بوجود آمد و آن کلمه روحی بود صادر از خداوند که خلق فرموده بود آن را در عیسی و آدم چنانچه در کافی از حضرت
صادق علیه السلام در جواب سؤال از آن روح نقل فرموده و در توحید از حضرت باقر [ع] روایت شده است پس از آن امر فرمود
آنها را بایمان بخدا و پیغمبرانش و نهی فرمود ایشانرا از آنکه قائل شوند بسه خدا که مریم و عیسی را نیز خدا بدانند یا قائل شوند
باقانیم ثلثه یعنی ذات خدا و روح القدس و حضرت عیسی و تصریح فرمود بآنکه منتهی شدن بنهی خداوند خوب است براي آنها
بنابر اینکه خیرا خبر یکون محذوف است و از معنی تفضیل تجرید شده است و تاکید فرمود وحدانیت خود را بآنکه جز خداي یکتا
صفحه 257 از 656
خدائی نیست و یکتائی او حقیقی و از جمیع جهات است و هیچ نحوي از انحاء کثرت و تعدد در او راه ندارد و منزه است از آنکه
فرزند داشته باشد چون فرزند باید از جنس و نوع پدر باشد پس باید مثل او باشد چون دو فرد از یک نوع مثل یکدیگرند و خداوند
مثل و مانند ندارد علاوه بر آنکه جنس و نوع ندارد و اینکه مطالب در حکمت الهی ثابت شده است علاوه بر اینها آنکه تمام
موجودات آنچه در آسمانها و زمین است ملک حقیقی خداوند است و فرزند ملک پدر نمیشود اضافه بر همه آنکه کسی شخصی
را بفرزندي قبول میکند که خود نتواند امور خود را اداره کند و محتاج بکار گذار باشد ولی خداوند کافی است براي کارگذاري
[ امور خود و هر بندئی که امر خود را باو واگذار کند. [ صفحه 163
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 172
اشاره
- [ لَن یَستَنکِفَ المَسِیح أَن یَکُونَ عَبداً لِلّه وَ لا المَلائِکَۀُ المُقَرَّبُونَ وَ مَن یَستَنکِف عَن عِبادَتِه وَ یَستَکبِر فَسَیَحشُرُهُم إِلَیه جَمِیعاً [ 172
182- قرآن- 1
ترجمه
هرگز استنکاف ندارد مسیح از آنکه بوده باشد بنده مر خدایرا و نه فرشتگان مقربان و آنانکه استنکاف کنند از پرستش او و تکبر
ورزند پس زود باشد جمع کند آنها را بسوي خود همگی.
تفسیر
. استنکاف نوعا در امري واقع میشود که شخص از اقدام در آن ننگ و عاري داشته باشد و بندگی خداوند شرف و فضلی است که
انبیا و مرسلین بآن مباهات و افتخار مینمایند و باین جهت در تشهد گفته میشود اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله چگونه میشود براي
حضرت عیسی عیب باشد چنانچه روایت شده است که وفد نجران بحضرت رسول عرضه داشتند که تو میگوئی عیسی بنده خدا
است و اینکه براي پیغمبر ما عیب است و آن حضرت نفی عار فرمود و اینکه آیه نازل شد و همچنین ملائکه مقرب خدا افتخار و
مباهات بعبودیت دارند و استنکاف ندارند و دائما مشغول بعبادتند با آنکه بقدر بشر حاجت بعبادت ندارند چون بمقامات خود نائل
شدهاند و کسانیکه استنکاف داشته باشند از عبادت خدا براي آنکه عبادت را عیب و عار بدانند و استکبار کنند از پرستش خدا براي
آنکه مقام خود را بزرگتر از آن پندارند پس باید بدانند که در روز قیامت تمام خلق اولین و آخرین در بارگاه عدل الهی جمع
میشوند و بمجازات اعمال و عقائد خود میرسند و اینکه تانّف و تکبرها در آنروز مبدل بمذلت و خواري خواهد گردید و از دماغها
بیرون میآید.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 173
اشاره
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات فَیُوَفِّیهِم أُجُورَهُم وَ یَزِیدُهُم مِن فَضلِه وَ أَمَّا الَّذِینَ استَنکَفُوا وَ استَکبَرُوا فَیُعَذِّبُهُم عَذاباً أَلِیماً وَ لا
263- یَجِدُونَ لَهُم مِن دُونِ اللّه وَلِیا وَ لا نَصِیراً [ 173 ] -قرآن- 1
صفحه 258 از 656
ترجمه
پس اما آنانکه ایمان آوردند و بجا آوردند کارهاي شایسته را پس عطا میکند بآنها مزدهاشانرا و زیاده میدهد بآنها از کرم خود و
اما آنانکه استنکاف نمودند و استکبار ورزیدند پس عذاب میکند آنها را عذابی دردناك و نمییابند براي خودشان از غیر خدا
دوستی و نه یاوري.
بیان
مفاد اینکه آیه واضح است و بعضی آنرا در آیه دانستهاند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 174
اشاره
101- یا أَیُّهَا النّاس قَد جاءَکُم بُرهان مِن رَبِّکُم وَ أَنزَلنا إِلَیکُم نُوراً مُبِیناً [ 174 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي مردم بتحقیق آمد شما را دلیلی از پروردگارتان و فرستادیم بسوي [ صفحه 164 ] شما نوري آشکار.
تفسیر
. برهان و حجت و دلیل چنانچه رافع عذر است آشکار کننده حقیقت است پس نور است و بعضی گفتهاند برهان پیغمبر [ص] است
و نور قرآن است و بعضی گفتهاند برهان معجزات است و نور کتاب است و در مجمع از حضرت صادق [ع] نقل نموده که نور
ولایت امیر المؤمنین است و عیاشی از آنحضرت نقل نموده که برهان محمّد [ص] و نور علی [ع] است و بنظر حقیر تمام اینها و
آیات سابقه در رد یهود و نصاري هم برهان است هم نور و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 175
اشاره
152- فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّه وَ اعتَصَمُوا بِه فَسَیُدخِلُهُم فِی رَحمَۀٍ مِنه وَ فَضل وَ یَهدِیهِم إِلَیه صِراطاً مُستَقِیماً [ 175 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس اما آنانکه ایمان آوردند بخدا و تمسک جستند باو پس زود باشد داخل فرماید آنها را در رحمتی از خود و فضلی و هدایت
نماید ایشان را بسوي خود براهی راست
صفحه 259 از 656
تفسیر
. کسانیکه در مقام اعتقاد ایمان بخدا آوردند و در مقام عمل تمسک جستند بامري که خداوند آنرا معرفی فرموده است براي حفظ
آنها در دنیا و آخرت از شرور و آفات البته داخل بهشت میشوند و باجر اعمال خودشان بالاستحقاق میرسند بلکه علاوه مشمول
فضل و احسان الهی هم میگردند و هدایت میفرماید آنها را خداوند براه راستی که آنها را میرساند بنعیم ابدي و مقام قرب احدیت
و بالاخره و اصل بحق میشوند و معانی صراط در تفسیر فاتحۀ الکتاب گذشت و قمی اعتصام را بولایت امیر المؤمنین و ائمه اطهار
علیهم السلام تفسیر نموده است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 176
اشاره
یَستَفتُونَکَ قُل اللّه یُفتِیکُم فِی الکَلالَۀِ إِنِ امرُؤٌ هَلَکَ لَیسَ لَه وَلَدٌ وَ لَه أُخت فَلَها نِصف ما تَرَكَ وَ هُوَ یَرِثُها إِن لَم یَکُن لَها وَلَدٌ فَإِن
کانَتَا اثنَتَین فَلَهُمَ ا الثُّلُثان مِمّا تَرَكَ وَ إِن کانُوا إِخوَةً رِجالًا وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثل حَظِّ الأُنثَیَین یُبَیِّن اللّه لَکُم أَن تَضِ لُّوا وَ اللّه بِکُل شَیءٍ
410- عَلِیم [ 176 ] -قرآن- 1
ترجمه
میپرسند حکم را از تو بگو خدا حکم میدهد شما را در خویشان اگر مردي بمیرد که نباشد مر او را فرزندي و از براي او خواهري
باشد پس از براي آن خواهر است نصف آنچه گذارده و او ارث میبرد از خواهرش اگر نباشد خواهرش را فرزندي و اگر باشد
خواهر دو تا پس مر آندو راست دو سوم از آنچه گذارده و اگر باشند آنها برادر و خواهر مردان و زنان پس از براي مرد است مانند
[ بهره دو زن بیان میکند خدا براي شما مبادا آنکه گمراه شوید و خدا بهر چیزي دانا است. . [ صفحه 165
تفسیر
در خبر است که جابر بن عبد اللّه مریض شد و پیغمبر [ص] بعیادت او آمد عرض کرد یا رسول اللّه من کلاله دارم چگونه مال خود
را تقسیم نمایم اینکه آیه نازل شد و معنی کلاله در اوائل سوره ذکر شد که غیر از والدین و اولاد است و کلام در ارث کلاله است
و آن در صورتی است که میت پدر و مادر و اولاد نداشته باشد که با بودن یکی از آنها کلاله ارث نمیبرند و چون ولد هر قدر نازل
باشد مانع از ارث کلاله است ولی والدین در صورتی مانعند که بدون واسطه باشند و الا با کلاله در یک طبقه خواهند بود در آیه
فقط تقیید بعدم ولد شده است و از والدین اسم برده نشده است تا شامل شود صورت اجتماع کلاله را با جدّ و جده که آنها هم
والدینند ولی با واسطه و مراد از برادر و خواهر در اینکه آیه ابوینی یا ابی است زیرا حکم برادر و خواهر امّی در اول سوره بیان شد
و از حضرت صادق علیه السلام هم روایت شده است و حاصل معنی آنستکه اگر مردي بمیرد و یک خواهر پدر و مادري یا پدري
تنها داشته باشد نصف مال از آن اوست و آنمرد ارث میبرد از آن خواهر خود تمام مال را در صورت انحصار وارث باو و اگر میت
دو خواهر داشته باشد دو سوم مال بآنها میرسد و اگر ورّاث برادر و خواهر متعدد مرکب از مردان و زنان باشند هر مردي مساوي با
دو زن ارث میبرد و در لفظ اخوه تغلیب جانب رجال شده است اینکه اجمالی است از حکم کلاله غیر امّی که خداوند تصریح بآن
فرموده اما احکام صور انفراد و اجتماع آنها با کسانیکه با آنها در یک طبقه هستند از قبیل کلاله امی و اجداد و جدات و زوج و
صفحه 260 از 656
زوجه و حکم ردّ بقیّه مال بآنها و کیفیت تقسیم آن از آیات دیگر و آیه اولو الارحام و اخبار ائمه اطهار استفاده میشود و باید بکتب
فقهیّه مراجعه شود و بیان آن از وظیفه مفسرین خارج و آنچه در اینمقام آنها نوشتهاند ناتمام است خداوند احکام را بیان میفرماید
براي آنکه مردم گمراه نشوند پس تقدیر آیه کراهۀ ان تضلّوا یا لئلا تضلوا است یا مراد آنستکه خداوند ضلالت شما را که مقتضی
طبع شما است بیان میفرماید تا از آن دوري کنید و بنابر اینکه تقدیري در کلام نیست و خداوند عالم بمصالح بندگان است در حال
حیات و ممات آنها و در ثواب الاعمال و عیاشی از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که کسی که بخواند سوره نساء را در هر جمعه از
[ فشار قبر مأمون خواهد بود انشاء اللّه تعالی. [ صفحه 166
سوره مائده